معنی درس سوم فارسی یازدهم در امواج سند را از سایت هاب گرام دریافت کنید.
متن کامل همراه با معنی درس سیزدهم ادبیات فارسی"در امواج سند"
درس سیزدهم
"در امواج سند"
1)معنی ابیات:
به مغرب سینه مالان قرص خورشید * نهان می گشت پشت کوهساران
هنگام غروب درسمت غرب خورشید سینه خیز به پشت کوه می خزید.
فرو می ریخت گردی زعفران رنگ * به روی نیزه ها ونیزه داران
گویی خورشید گردی زعفران رنگ را بر روی سربازان وابزار جنگی ریخته است.
نهان می گشت روی روشن روز * به زیر دامن شب در سیاهی
روی روشن روز در زیر دامن سیاه شب فرو می رفت وپنهان می شد
در آن تاریک شب می گشت پنهان * فروغ خرگه خوارزمشاهی
در میان آن تاریکی های شب روشنایی بارگاه خوارزمشاهی در حال خاموشی بود.
اگر یک لحظه امشب دیر جنبد * سپیده دم جهان در خون نشیند
اگر شب تعلل کند ودیر صبح شود(خوارزمشاه دیر اقدام کند)صبح زود جهان پر از خون خواهد شد.
به آتش های ترک وخون تازیک * ز رود سند تا جیحون نشیند
بخاطر فتنه انگیزی مغولان خون افراد غیر ترکاز رود سند تاجیحون راپر خواهد کرد.
به خوناب شفق در دامن شام * به خون آلوده ایران کهن دید
جلال الدین درسرخی آسمان بعدازغروب ودردامن شب ایران را آغشته به خون می دید.
در آن دریای خون در قرص خورشید * غروب آفتاب خویشتن دید
ودرآن قرص خورشیدودریای خون(شفق)به پایان رسیدن سلطنت ومرگ خودرا می دید.
جه اندیشید آن دم کس ندانست * که مژگانش به خون دیده تر شد
کسی نفهمیدچه فکری درسرش بود که ازآن فکر مژه هایش از اشک چشمانش خیس شد.
چو آتش در سپاه دشمن افتاد * ز آتش هم کمی سوزنده ترشد
مانند آتش به لشگر دشمن زد وشروع به از بین بردن آنها کرد.وبدین جهت برای سپاه دشمن ازآتش هم بدتر وسوزنده تر بود.
در آن باران تیر برق پولاد * میان شام رستاخیز گشت
درآن باران تیروبرق شمشیرهای فولادی قیامت رادربرابر چشمان خود مشاهده می کرد.
در آن دریای خون در دشت تاریک * به دنبال سر چنگیز می گشت
ودر آن صحرای نبرد در تاریکی شب فقط به دنبال سر چنگیز خان مغول می گشت.
بدان شمشیر تیز عافیت سوز * در آن انبوه کار مرگ می کرد
با آن شمشیر برنده وکشنده ی خود در میان آن شلوغی لشگر کار مرگ را می کرد و برای مغولان مرگ به همراه می آورد.
ولی چندان که برگ از شاخه می ریخت * دوچندان می شکفت وبرگ می کرد
ولی هر سرباز مغولی که کشته می شد چندین نفر جای او را می گرفتند.
میان موج می رقصید درآب * به رقص مرگ اختر های انبوه
پیکرجنگجویان زخمی مانند ستاره های زیادی درمیان امواج سهمگین رود سند رقص مرگ می کردند.
به رود سند می غلتید بر هم * زامواج گران کوه از پی کوه
امواج سند مانند کوههای بلند به دنبال هم می غلتیدند وپیش می رفتند.
خروشان .ژرف. بی پهنا. کف آلود * دل شب می درید وپیش می رفت
رود سند فریاد کنان.بی پهنا.عمیق وکف آلود دل شب را می پیمود وبه جلو می رفت
از این سد روان در دیده ی شاه * ز هر موجی هزاران نیش می رفت
رودسندمانندسدی روان درمقابل شاه بودکه ازهرموج آن هزارنیش به چشم اووارد میشد.
ز رخسارش فرو می ریخت اشکی * بنای زندگی بر آب می دید
از دیدگان شاه اشک فرو می ریخت زیرا زندگی خود وافرادش را از بین رفته میدانست.
در آن سیماب گون امواج لرزان * خیال تازه ای در خواب می دید
ودر میان آن امواج لرزان که چو جیوه بودند فکر تازه ای در خیال خوارزمشاه آمد.
شبی آمد که می باید فدا کرد * به راه مملکت فرزند وزن را
شبی فرا رسیده است که باید زن وفرزند را در راه مملکت فدا کرد.
به پیش دشمنان استاد وجنگید * رهاند از بند اهریمن وطن را
باید در مقابل دشمنان ایستادگی کرد تا سرزمین ومملکت را از دست دشمنان نجات داد.
شبی را تا شبی با لشگری خرد * زتن ها سر زسر ها خود افکند
ازامشب تافرداشب با لشگرکوچک خودسردشمنان را ازتن وسرهارا ازکلاه خودجداکرد
چو لشگر گرد بر گردش گرفتند * چو کشتی باد پا در رود افکند
زمانی که لشگر دشمن دور او را گرفت ومحاصره شد اسب تیز پای خود را مانند کشتی به دریا افکند.
چو بگذشت از پس آن جنگ دشوار * از آن دریای بی پایاب آسان
هنگامی که ازدست جنگ سخت رهایی یافت واز آن دریای بسیار عمیق به آسانی عبور کرد.
به فرزندان ویاران گفت چنگیز * که گر فرزند باید باید این سان
چنگیز خان مغول به فرزندان ویاران گفت که اگر انسان باید فرزندی داشته باشد باید همچون جلال الدین این گونه شجاع ودلیر باشد.
بلی آنان که از این پیش بودند * چنین بستند راه ترک ونازی
بلی آنانی که قبل از ما بودند این گونه راه متجاوزان را به روی این کشور بستند.
از آن این داستان گفتم که امروز * بدانی قدر وبر هیچش نبازی
به این دلیل این داستان را بیان کردم که قدر وطن را بدانی وآنرا خوار وبی ارزش نشمری وبدانی که برای حفظ هروجب آن خون جوانان زیادی ریخته شده است.
به پاس هر وجب خاکی از این ملک * چه بسیار است آن سرها که رفته
برای نگهداری وجب به وجب این سرزمین چه بسیار سرها که در راه آن داده شده است.
2)معنی لغات:
شفق:سرخی آسمان هنگام غروب تازیک:غیر ترک.فارسی زبان
سیماب:جیوه افسر:تخت وتاج سینه مالان:سینه خیز
3)آرایه ها:
1)تشخیص: به مغرب سینه مالان قرص خورشید /نهان می گشت پشت کوهساران
2)تشبیه: فرو می ریخت گردی زعفران رنگ نور سرخ خورشید به گردی زعفران رنگ تشبیه شده است. چو کشتی بادپا در رود افکند:اسب تیزپا به کشتی تشبیه شده است
3)تضاد: نهان می گشت روی روشن روز/به زیر دامن شب در سیاهی بین شب وروز
4)استعاره:دریای خون استعاره از شفق وصحرای نبرد سد روان استعاره از رود سند
ترک ونازی استعاره از بیگانگان ومتجاوزان
5)اغراق: چو آتش در سپاه دشمن افتاد /ز آتش هم کمی سوزنده ترشد
4)تاریخ ادبیات:"دکتر مهدی حمیدی"(1365-1293ه.ش)از شاعران توانای معاصر شهامت وپایداری او را در سروده ای زیبا به تصویر کشیده است که گزیده ای از آن را در درس می خوانید.
5)مفهوم:شاعر پس از داستان جلال الدین وشجاعت های او در پایان هدف خود را از بیان این مطلب برای خواننده روشن نموده است که پیشینیان برای حفظ وطن چه رنج هایی که متحمل نشده اند وبا جان ومال خود از وطن محافظت وپاسداری کردند.پس ما باید قدر آن را بدانیم وآن را خوار وکوچک نشماریم.(وطن دوستی)
منبع مطلب : aval1b.blogfa.com
مدیر محترم سایت aval1b.blogfa.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.سعید جعفری
۱- به مغرب، سینه مالان قرص خورشید / نهان میگشت پشت کوهساران
قلمرو زبانی: سینه مالان: سینه خیز(صفت فاعلی مرکب کوتاه)/ قلمرو ادبی: قالب: چهارپاره یا دوبیتی پیوسته / وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (رشته انسانی)/ سینه خیز رفتن خورشید: تشخیص /
بازگردانی: خورشید هنگام غروب سینه خیز و آرام در پشت کوهها پنهان میشد. (خورشید عظمت حکومت خوارزمشاهیان رو به نابودی بود.)
پیام: غروب، خورخفت
۲- فرومیریخت گردی زعفران رنگ / به روی نیزهها و نیزه داران
قلمرو زبانی: فرومیریخت (بن ماضی: فروریخت، بن مضارع: فروریز) / قلمرو ادبی: گرد زعفران رنگ: استعاره از پرتو خورشید / گردی زعفران رنگ: تشبیه (گردی همانند زعفران) / واژه آرایی: نیزه
بازگردانی: خورشید نور زرد رنگ خود را مانند گردی زعفران رنگ برروی نیزهها و سربازانی که نیزه داشتند میپاشید.
پیام: تابش خورشید
۳- ز هر سو بر سواری غلت می خورد / تن سنگین اسبی تیر خورده
قلمرو زبانی: سنگین: پروزن / قلمرو ادبی: واج آرایی: «ر»
بازگردانی: از هر سو تن اسبان تیرخوردن بر روی سواران می افتاد.
پیام: توصیف نبردگاه
۴- به زیر باره می نالید از درد / سوار زخم دار نیم مرده
قلمرو زبانی: باره: اسب / قلمرو ادبی: واج آرایی: «ر»
بازگردانی: سوارکاری که زخمی و نیم مرده بود زیر لاشه اسبان از درد می نالید.
پیام: توصیف آوردگاه
۵- نهان میگشت روی روشن روز / به زیر دامن شب در سیاهی
قلمرو زبانی: نهان: پنهان / قلمرو ادبی: روی روشن روز: جانبخشی / روز: مجاز از خورشید به علاقه لازمیه / دامن شب: جانبخشی / روز، شب: تضاد / واج آرایی: «ر»
بازگردانی: چهره روشن روز در پشت پرده سیاهی شب پنهان میشد.
پیام: توصیف غروب
۶- در آن تاریک شب میگشت پنهان / فروغ خرگه خوارزمشاهی
قلمرو زبانی: فروغ: روشنایی / خرگه: خیمه بزرگ، سراپرده بزرگ / خوارزمشاهیان: دودمانی شاهی پس از فرمانروایی سلجوقیان / قلمرو ادبی: خرگه: مجاز از توان وشکوه خوارزمشاهیان.
بازگردانی: درآن شب سیاه درخشش خیمه (حکومت) خوارزمشاهیان هم خاموش میشد و از میان میرفت.
پیام: شکست خوارزمشاهیان
۷- به خوناب شفق در دامن شام / به خون آلوده ایران کهن دید
قلمرو زبانی: شفق: سرخی آسمان هنگام غروب خورشید / شامگاه:/ قلمرو ادبی: خوناب شفق: اضافه تشبیهی / دامن شام: اضافه استعاری
بازگردانی: جلال الدین هنگام غروب به سرخی آسمان نگاه کرد و با خود فکر کرد که چگونه ایران با عظمت در خون فرو خواهد رفت.
پیام: پیش بینی شکست ایران
۸- در آن دریای خون در قرص خورشید / غروب آفتاب خویشتن دید
قلمرو زبانی: قرص: گرده / قلمرو ادبی: دریای خون: استعاره از سرخی شفق هنگام غروب / غروب آفتاب خویشتن: کنایه از نابودی / اغراق / آفتاب خویشتن: اضافه تشبیهی / واجآرایی «د»، «ی»
بازگردانی: هنگام غروب آفتاب و دریای خونی که از کشته شدگان در نظرش پدیدار شده بود، نابودی خورشید حکومت خود را هم دید.
پیام: شکست خوارزمشاه
۹- چه اندیشید آن دم، کس ندانست / که مژگانش به خون دیده تر شد
قلمرو زبانی: دم: نفس / دیده: چشم / قلمرو ادبی: دم: مجاز از لحظه / به خون دیده تر شدن: اشک، کنایه از به شدت گریستن /
بازگردانی: کسی نفهمید که جلال الدین در آن لحظه با خودش چه میاندیشید که از شدت اندوه با خونابه، مژههایش را خیس کرد.
پیام: اندوه سلطان جلال الدین
۱۰- چو آتش در سپاه دشمن افتاد / ز آتش هم کمی سوزنده تر شد
قلمرو زبانی: چو: مانند / هم: نیز/ قلمرو ادبی: چو آتش: تشبیه / واژه آرایی: آتش / اغراق
بازگردانی: جلال الدین مانند آتش حتی سوزنده تر از آن به سپاه مغولان حمله کرد.
پیام: تاخت و تاز جلال الدین
۱۱- در آن باران تیر و برق پولاد / میان شام رستاخیز میگشت
قلمرو زبانی: برق:درخشش / پولاد: فولاد / قلمرو ادبی: باران تیر: اضافه تشبیهی / پولاد: مجاز از شمشیر / شام رستاخیز: استعاره از جبهه جنگ /
بازگردانی: جلال الدین در میدانی که تیرها مانند باران بر او میباریدند و شمشیرها میدرخشیدند، در میدان جنگ که مانند روز قیامت بود میجنگد.
پیام: توصیف نبرد سلطان جلال الدین
۱۲- در آن دریاى خون در دشت تاریک / به دنبال سر چنگیز میگشت
قلمرو زبانی: دشت:هامون / قلمرو ادبی: دریای خون: استعاره از میدان جنگ / اغراق / به دنبال سر کسی گشتن: کنایه از نابود کردن او
بازگردانی: در آن شب و دشت تاریک که از کشته شدگان مانند دریای خون شده بود جلال الدین به دنبال چنگیز میگشت تا سر از تنش جدا کند.
پیام: کوشش برای کشتن چنگیز
۱۳- بدان شمشیر تیز عافیت سوز / در آن انبوه، کار مرگ میکرد
قلمرو زبانی: عافیت: تندرستی / عافیت سوز: برّنده و کشنده (صفت فاعلی مرکب مرخم) / قلمرو ادبی: کار مرگ کردن: کنایه از کشتن / انبوه: ازدحام
بازگردانی: جلال الدین با شمشیر برّنده و کشنده اش سربازان مغول را میکشت و نابود میکرد.
پیام: دلاوری جلال الدین
۱۴- ولی چندان که برگ از شاخه میریخت / دو چندان میشکفت و برگ میکرد
قلمرو زبانی: دوچندان: دو برابر / شکفتن: شکوفه کردن (بن ماضی: شکفت؛ بن مضارع: شکف)/ برگ میکرد: برگ تولید میکرد / قلمرو ادبی: برگ: استعاره از تک تک سربازان مغول / شاخه: استعاره از سپاه مغول / چندان: واژه آرایی
بازگردانی: اما آنقدر تعداد سربازان مغول زیاد بود که هر چه میکشت چندین نفر جای کشته شدهها را میگرفتند.
پیام: بسیاری سپاه مغول
۱۵- میان موج میرقصید در آب / به رقص مرگ، اخترهای انبوه
قلمرو زبانی: اختر: ستاره / قلمرو ادبی: رقصیدن ستاره: جانبخشی / رقص مرگ: اضافه استعاری
بازگردانی: ستارههای انبوه آسمان در آب رودخانه، رقص مرگ میکردند.
پیام: توصیف دریا
۱۶- به رود سند میغلتید بر هم / ز امواج گران کوه از پی کوه
قلمرو زبانی: گران: سنگین، عظیم / قلمرو ادبی: کوه: استعاره از سپاه ایران / امواج گران: استعاره از حمله
بازگردانی: در رود سند سپاه ایران مانند کوهها روی هم میغلتیدند و کشته می شدند.
پیام: کشتار سپاه ایران
۱۷- خروشان، ژرف، بی پهنا، کف آلود / دل شب میدرید و پیش میرفت
قلمرو زبانی: خروشان: صداکنان / ژرف: عمیق / بی پهنا: عریض / دریدن: پاره کردن (بن ماضی: درید، بن مضارع: در) / قلمرو ادبی: دل شب: سیاهی شب یا نیمه شب، اضافه استعاری و تشخیص / دل شب دریدن: کنایه از در پیش رفتن در تاریکی
بازگردانی: رود سند در حالی که میخروشید و بسیار عمیق و وسیع و کف آلود بود دل شب را میشکافت و به راهش ادامه میداد.
پیام: توصیف رود سند
۱۸- از این سدّ روان، در دیده شاه / ز هر موجی هزاران نیش میرفت
قلمرو زبانی: دیده: چشم / قلمرو ادبی: سد روان: استعاره از رود سند؛ متناقض نما / نیش در دیده رفتن: کنایه از آزار و اذیّت دیدن؛ موج مانند نیش در دیده شاه میرفت
بازگردانی: هر موج این رود مانند سدّی راه جلال الدین را بسته بود و هر موج مانند هزاران نیش بر چشمان جلال الدین فرومیرفت. [زیرا مانع گریز او و خانواده اش بود.]
پیام: مشکل آفرینی رود برای سپاه ایران
۱۹- ز رخسارش فرومیریخت اشکی / بنای زندگی بر آب میدید
قلمرو زبانی: رخسار: چهره / قلمرو ادبی: بنای زندگی: اضافه تشبیهی / بنای چیزی را بر آب دیدن: کنایه از ناپایداری
بازگردانی: اشک از چشمان او جاری میشد و پایان زندگی خودش را نیز حس میکرد.
پیام: اندوهان جلال الدین
۲۰- در آن سیماب گون امواج لرزان / خیال تازه ای در خواب میدید
قلمرو زبانی: سیماب: جیوه / گون: مانند / قلمرو ادبی: سیماب گون: مانند جیوه، تشبیه / خیال در خواب دیدن: کنایه از نقشه کشیدن
بازگردانی: جلال الدین در میان امواج جیوه ای رنگ و ناآرام سند فکر تازه ای به ذهنش رسید.
۲۱- به یاری خواهم از آن سوی دریا / سوارانی زره پوش و کمان گیر
قلمرو زبانی: زره: جامه جنگی / قلمرو ادبی: زره پوش، کمان گیر: کنایه از جنگجو
بازگردانی: از آن سوی دریا سوارکارانی جنگجو می یابم.
پیام: درخواست نیروی کمکی
۲۲- دمار از جان این غولان کشم سخت / بسوزم خانمانهاشان به شمشیر
قلمرو زبانی: سخت: از دست دادن / خانمان: خانه و آنچه در آن است / قلمرو ادبی: دمار کشیدن: کنایه از نابود کردن / غول: استعاره از مغولان / شمشیر: مجاز از جنگ / سوختن: کنایه از نابود کردن / واج آرایی: «ن»
بازگردانی: من مغولان را به سختی خواهم کشت و با جنگ، خانمانشان را نابود می کنم.
پیام: نابود کردن دشمن
۲۳- شبی آمد که میباید فدا کرد / به راه مملکت فرزند و زن را
قلمرو زبانی: مملکت: کشور / قلمرو ادبی: فرزند، زن: تناسب
بازگردانی: شبی رسیده است که باید در راه کشور زن و فرزندانش را قربانی کند.
پیام: میهن دوستی
۲۴- به پیش دشمنان استاد و جنگید / رهاند از بند اهریمن، وطن را
قلمرو زبانی: استاد: مخفف ایستاد، ایستادگی کرد /رهاند: نجات داد / بند: اسارت / قلمرو ادبی: اهریمن: شیطان، استعاره از دشمن / ایستادن در برابر کسی: کنایه از پایداری ورزیدن / اهریمن: استعاره از چنگیز
بازگردانی: در برابر این دشمنان ایستادگی کرد و کشور را از دست شیطان نجات داد.
پیام: ایستادگی سلطان جلال الدین
۲۵- شبی را تا شبی با لشکری خرد / ز تنها سر، ز سرها خود افکند
قلمرو زبانی: شبی تا شبی: یک شبانه روز/ خرد: کوچک / خود: کلاه خود / قلمرو ادبی: تن، سر: تناسب / واژه آرایی: شب، سر / واج آرای: «ش» / از سر خود افکندن: کنایه از جدا کردن سر از تن
بازگردانی: جلال الدین یک شبانه روز همراه یاران اندک خود سر از تن مغولها و کلاهخود از سر ایشان جدا کرد و آنها را کشت.
پیام: دلاوری سلطان جلال الدین
۲۶- چو لشکر گرد بر گردش گرفتند / چو کشتی، بادپا در رود افکند
قلمرو زبانی: «چو» نخست: هنگامی که / گرد بر گرد: پیرامون / «چو» دوم: مانند / بادپا صفت جانشین اسم (اسب بادپا) / قلمرو ادبی: چو کشتی: تشبیه / بادپا: تشبیه(ستوری که مانند باد سریع می دود) / واج آرایی: «گ»، «ر»،«د» / جناس همسان: چو (۱- هنگامی که ۲- مانند)
بازگردانی: وقتی سپاهیان مغول پیرامون او را گرفتند، اسب تندروی خود را مانند کشتی به دریا زد.
پیام: قصد عبور از رود
۲۷- چو بگذشت، از پس آن جنگ دشوار / از آن دریای بی پایاب، آسان
قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / گذشتن: عبور کردن(بن ماضی: گذشت؛ بن مضارع: گذر) / دشوار، آسان: تضاد / دریا: رود بزرگ / پایاب: ته آب که پای بر زمین رسد / بی پایاب: عمیق / موقوف المعانی
بازگردانی: وقتی که جلال الدین از آن جنگ سخت خود را نجات داد و به آسانی از آن رود عمیق گذشت.
پیام: نجات سلطان جلال الدین
۲۸- به فرزندان و یاران گفت چنگیز / که گر فرزند باید، باید این سان
قلمرو زبانی: گر: اگر / سان: مانند، گونه / قلمرو ادبی: واژه آرایی: باید
بازگردانی: چنگیز به یاران و فرزندان خود گفت: اگر وجود فرزند لازم است باید مانند جلال الدین دلاور باشد.
پیام: نصیحت چنگیز به فرزندان
۲۹- به پاس هر وجب خاکی از این ملک / چه بسیار است، آن سرها که رفته
قلمرو زبانی: به پاس: به خاطر / ملک: سرزمین / قلمرو ادبی: وجب: مجاز از مقدار اندک / سر: مجاز از سرباز دلاور / رفته: کنایه از درگذشته
بازگردانی: برای حفظ و پاسداری هر وجب از این کشور انسانهای بزرگ و دلاوری کشته شده اند.
پیام: جانبازی برای میهن
۳۰- ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک / خدا داند چه افسرها که رفته
قلمرو زبانی: افسر: تاج و کلاه پادشاهان، صاحب منصب / قلمرو ادبی: ز مستی: از روی عشق وعلاقه به وطن / افسر: مجاز از سرداران / خاک: مجاز از سرزمین ایران/ رفته: کنایه از درگذشته
بازگردانی: ازعشق این آب و خاک و پاسداری از هر بخش این سرزمین خدا میداند که چه انسانهای بزرگی جنگیدند و جان دادند.
پیام: جانبازی برای میهن
مهدی حمیدی شیرازی
کارگاه متن پژوهی
قلمرو زبانی
۱) در متن درس، کدام واژه ها در معانی زیر، به کار رفته است؟
اسب(بادپا، باره) نابودکننده (عافیتسوز) عمیق(ژرف)
۲) جمله های زیر را با هم می خوانیم و به نقش های مختلف کلمه «امروز» توجه می کنیم:
■ امروز را غنیمت دان. نقش: مفعول
■ امروز، روز شادی است. نقش: نهاد
■ گنجینه عمر، امروز است. نقش: مسند
■ برنامه امروز، تأیید شد. نقش: مضاف الیه
■ امروز، به کتابخانه ملّی می روم. نقش: قید
در همه جمله های بالا به جز جمله آخر، کلمه «امروز»، نقش های اسم را گرفته است.
کلمه «امروز» در جمله آخر، هیچ یک از نقشهای اسم را ندارد.
منادا هم نیست. «امروز» در جمله مذکور، «گروه قیدی» است.
گـروه قیدی، بخشـی از جمله اسـت که جمله یا جزئی از آن را مقید می کند یا توضیحی نظیر مفهوم حالت، زمان، مکان، تردید، یقین، تکرار و … را به جمله می افزاید.
قید می تواند از نظر «نوع»، اسم، صفت یا قید باشد.
در بیت های نهم و دهم، قیدها را مشخص کنید. – آن دم / هم / کمی
قلمرو ادبی
۱) دریای خون در بیت های هشتم و دوازدهم استعاره از چیست؟ – بیت هشتم: سرخی شفق هنگام غروب / بیت دوازدهم: استعاره از میدان جنگ
۲) ابیات زیر را از نظر کاربرد تشبیه و کنایه بررسی کنید.
۱۹- ز رخسارش فرومیریخت اشکی / بنای زندگی بر آب میدید
۲۰- در آن سیماب گون امواج لرزان / خیال تازه ای در خواب میدید
بنای زندگی: اضافه تشبیهی /سیماب گون: تشبیه / بنای چیزی را بر آب دیدن: کنایه از چیزی را در معرض نابودی دیدن / خیال در خواب دیدن: کنایه از نقشه کشیدن
۳) به شعر «در امواج سند» دقت کنید. این شعر از چند بند هم وزن و هماهنگ تشکیل شده است. هر بند شامل چهار مصراع است؛ به این نوع شعر «چهارپاره» یا «دوبیتی های پیوسته» می گویند چهارپاره بیشتر برای طرح مضامین اجتماعی و سیاسی به کار میرود و رواج آن از دوره مشروطه بوده و تاکنون ادامه یافته است.
ملک الشعرای بهار فریدون مشیری فریدون توللی سروده هایی در این قالب دارند.
■ اکنون نحوه قرار گرفتن قافیه ها در چهارپاره را به کمک شکل نشان دهید.
————————– / ————————– ■
————————– / ————————– ■
♣♣♣
————————– / ————————– ▲
————————– / ————————– ▲
قلمرو فکری
۱) شاعر در بیت زیر، قصد بیان چه نکته ای را دارد؟ – فروپاشی فرمانروایی خوارزمشاهیان نزدیک بود.
در آن تاریک شب می گشت پنهان/ فروغ خرگه خوارزمشاهی.
۲) حمیدی شیرازی در ابیات زیر، چه کسی را و با چه ویژگی هایی وصف می کند؟ – سلطان محمد خوارزمشاه را توصیف می کند که اندوهگین، دلاور و جنگجو بود.
چه اندیشید آن دم، کس ندانست / که مژگانش به خون دیده تر شد
چو آتش در سپاه دشمن افتاد / زآتش هم کمی سوزنده تر شد
۳) درباره ارتباط معنایی زیر و پیام درس توضیح دهید. – جانفشانی در راه میهن
در راه عشق وطن از سر و جان برخاسته ایم / تا در این ره چه کند همّت مردانه ما (رهی معیری)
۴) شاعر در بیت زیر، چه صحنه ای از نبرد را وصف شده است؟ – صحنه ای را توصیف می کند که با مردن سربازان مغول گروه دیگر جای آنها را می گرفتند.
ولی چندان که برگ از شاخه می ریخت / دو چندان می شکفت و برگ می کرد
چو سرو باشد آزاد
حکیمی را پرسیدند: «چندین درخت نامور که خدای عزّ و جلّ آفریده است و برومند هیچ یک را آزاد نخوانده اند؛ مگر سرو را که ثمره ای ندارد. در این چه حکمت اسـت؟
گفت: هر درختی را ثمره ای معین اسـت که به وقتی معلوم، به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش اسـت و این اسـت صفت آزادگان.
قلمرو زبانی: حکیمی را پرسیدند: را به معنای از / نامور: نامدار، مشهور / عَزَّ و جَلّ: عزیز است و بزرگ و ارجمند / برومند: دارای میوه (بر: میوه) / ثمره: بر، میوه/ معینّ: مشخص / به وجودِ آن تازه آید: با وجود آن طراوت و شادابی میگیرد/عدم: نبود / قلمرو ادبی: وجود، عدم: تضاد
۱- به آنچه می گذرد دل منه که دجله بسی / پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
قلمرو زبانی: که: زیرا / بسی: بسیار / قلمرو ادبی: وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (رشته انسانی) / دل نهادن: کنایه از علاقمند شدن، دلبستگی شدن /
بازگردانی: به آنچه پایدار نیست دل بسته نشو؛ زیرا دجله بسیار پس از خلیفه در بغداد روان خواهد بود.(ما میمیریم اما دنیا میماند)
پیام: میرایی بشر
۲- گرت ز دست برآید، چو نخل باشد کریم / ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد
قلمرو زبانی: گرت: اگر تو؛ جهش ضمیر(اگر از دست تو) / ور: و اگر / قلمرو ادبی: دست: مجاز از توان و نیرو / چو نخل: تشبیه / کریم: بخشنده، وجه شبه / آزاد: وجه شبه / واج آرایی: «د» و «ر» / نخل، سرو: تناسب / واژه آرایی: دست
بازگردانی: اگر توانش را داری، مانند نخل بخشنده باشد و اگر توانش را نداری، مانند سرو آزاده باش.
پیام: بخشندگی و آزدگی
گلستان سعدی
منبع مطلب : www.jafarisaeed.ir
مدیر محترم سایت www.jafarisaeed.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.در امواج سند(همراه با معنای شعر و آرایه های ادبی آن
در امواج سند
به مغرب ، سينه مالان قرص خورشيد نهان می گشت پشت کوهساران
خورشيد هنگام غروب سينه خيز و آرام درپشت کوه های بلند پنهان می شد.
فرو می ريخت گردی زعفران رنگ به روی نيزه ها و نيزه داران
خورشيد نور زرد رنگ خود را مانند پودری زعفرانی رنگ برروی نيزه ها و سربازانی که نيزه داشتند می پاشيد.
نهان می گشت روی روشن روز به زپر دامن شب در سپاهی
چهره ی روشن روز در پشت پرده ی سياهی شب پنهان می شد .
در آن تاريک شب می گشت پنهان فروغ خرگه خوارزمشاهی
درآن شب سياه درخشش حکومت خوارزمشاهيان هم خاموش می شد و از بين می رفت.
اگر يک لحظه امشب دپر جنبد سپيده دم جهان در خون نشيند
اگر امشب پادشاه ايران به موقع راه چاره ای پيدا نکند فردا مغولان همه جای ايران و مردم را به خاک و خون می کشند.
به آتش های ترک و خون تازيک ز رود سند تا جپحون نشپند
از آتش جنگ مغول و خون ايرانی هايی که کشته شده اند رود سند تا جيحون در خون فرو خواهد رفت.
به خوناب شفق در دامن شام به خون آلوده اپران کهن دپد
جلال الدين هنگام غروب به سرخی آسمان نگاه کرد و با خود فکر کرد که چگونه ايران با عظمت درخون فرو خواهد رفت.
در آن درپای خون در قرص خورشپد غروب آفتاب خويشتن دپد
هنگام غروب آفتاب و دريای خونی که از کشته شدگان در نظرش درست شده بود نابودي خورشيد حکومت خود را هم ديد.
چه اندپشپد آن دم ، کس ندانست که مژگانش به خون دپده تر شد
کسی نفهميد که جلال الدين در آن لحظه با خودش چه فکری کرد که از شدت ناراحتی اشک ، مژه هاش را خيس کرد .
چو آتش در سپاه دشمن افتاد ز آتش هم کمی سوزنده تر شد
جلال الدين مانند آتش حتی سوزنده تر از آن به سپاه دشمن حمله کرد.
در آن باران تير و برق پولاد ميان شام رستاخيز مي گشت
جلال الدين در ميدانی که تيرها مانند باران بر او می باريدند و درخشش شمشير ها در ميدان جنگ که مانند روز قيامت بود می جنگد .
در آن درياى خون در دشت تاريك به دنبال سر چنگيز مي گشت
در آن شب در دشت تاريک که از کشته شدگان مانند دريای خون شده بود جلال الدين به دنبال جنگيز می گشت تا سر از تنش جدا کند .
بدان شمشير تيز عافيت سوز در آن انبوه ، كار مرگ مي كرد
جلال الدين با شمشير برّنده و کشنده اش سربازان مغول را می کشت و نابود می کرد.
ولي چندان كه برگ از شاخه مي ريخت دو چندان مي شكفت و برگ می كرد
اما آنقدر تعداد سربازان مغول زياد بود که هر چه می کشت چندپن نفر جای کشته شده ها را می گرفتند.
ميان موج مي رقصيد در آب به رقص مرگ ، اخترهاي انبوه
تصوير ستارگان در آن امواج رود سند که در حال حرکت بودندمانند رقص مرگ می رقصيدند .
به رود سند مي غلتيد بر هم