معنی بیت چو رستم بدیدش برانگیخت اسب بدو تاخت مانند آذرگشسب



معنی بیت چو رستم بدیدش برانگیخت اسب بدو تاخت مانند آذرگشسب را از سایت هاب گرام دریافت کنید.

با تو می گویم

عالی ودرجه یک????????????????????????????????

خیلی عالی وکامل بود ????????????????????????

واقا از نویسنده ی این متن ها سپاس گذارم ????????????????????????????????????????????????

????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????

منبع مطلب : nemati45.blog.ir

مدیر محترم سایت nemati45.blog.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

معنی شعر های درس هفت خان رستم

خروشید و جوشید و بَرکَند خاک -- زسُمّش زمین شد ,همه چاک چاک

رخش می خروشد و سُم بر زمین می کوبد تا خاک را زیر و رو کند

بزد تیغ و بنداخت از بَر,سرش -- فرو ریخت چون رود,خون از بَرَش

رستم با شمشیرش سر ازدها را از تنش جدا کرد و از سر بریده شده اش رودی از خون به را می افتد

بینداخت چون باد,خَمِّ کمند -- سر ِ جادو آورد ناگه به بند

رستم طنابش را طوری پرتاب میکند که سر جادوگر را به بند می کشد

میانش به خنجر به دو نیم کرد -- دل جاودان زو پُر از بیم کرد

رستم با خنجر خود اورا به دو نیم کرد و با این کار ترس و وحشتی در دل ستمگران انداخت

چو رستم بدیدش ,برانگیخت اسب -- بدو تاخت مانند ِ آذرگشسب

وقتی رستم ارژنگ دیو رامی بیند,مانند آتشی پر قدرت به سوی او می تازد

سر و گوش بگرفت و یالش دلیر -- سر از تن, بکندش به کردار ِ شیر

رستم سر و گوش و موهای دیو را دلیرانه (شجاعانه) گرفت و سرش را مانند یک شیر پر قدرت از تن جدا کرد

زبهر ِ نیایش, سر و تن بشُست -- یکی پاک جای ِ پرستش بجُست

رستم بعد از پیروزی برای نیایش و راز و نیاز خودش را می شوید و مکانی تمیز برای عبادت پیدا می کند.

از آن پس نهاد از بر ِ خاک,سر -- چنین گفت کای داور ِ دادگر!

سرش را برای سجده بر زمین می گذارد و به خداوند چنین می گوید : که ای داور عادل ...

ز هر بد,تویی بندگان را پناه -- تو دادی مرا,گُردی و دستگاه

تو پناه بندگانت در مقابل بدی ها و زشتی ها هستی و من هرچه قدرت و مقام دارم از لطف توست

منبع مطلب : www.elm6.loxblog.com

مدیر محترم سایت www.elm6.loxblog.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

معنی درس هفت خان رستم صفحه 37 کتاب فارسی 95- 96

خروشید و جوشید و بر کند خاک     ز سُمّش زمین شد همه، چاک چاک

رخش شیهه کشید و خشمگین شد و به نشانه یورش سم خود را بر زمین کوبید به گونه ای که زمین زیر پایش کنده شد .

 بزد تیغ و بنداخت از بر، سرش              فرو ریخت چون رود، خون از برش

رستم با ضربه شمشیر سر اژدها را از تنش جدا کرد و خون مانند رود از تن او جاری شد

 بینداخت چون باد، خَمِّ کمند             سر جادو آورد ناگه به بند

رستم کمند را با سرعت به سمت جادوگر انداخت و او را اسیر کرد

 میانش به خنجر به دو نیم کرد            دل جاروان زو پر از بیم کرد .

رستم با خنجر جادوگر را نصف کرد و با این کار خود دل جادوگران دیگر را پر از وحشت کرد

 چو رستم بدیدش بر انگیخت اسب            بدو تاخت مانند آذر گُشسب

هنگامی که رستم او (ارژنگ دیو) را دید با اسبش مانند آتش جهنده، تند و سریع به سوی او حمله کرد.

 سر و گوش بگرفت و یالش دلیر          سر از تن بکندش به کردار شیر

رستم شجاعانه سر و گوش و یال ارژنگ دیو را گرفت و مانند شیر با شجاعت سرش را از تنش جدا کرد .

 ز بهر نیایش، سر و تن بشست            یکی پاک جای پرستش بجست

برای عبادت سر و تن خود را شست و به دنبال جایی پاک و تمیز برای راز و نیاز گشت .

 از آن پس نهاد از بر خاک، سر        چنین گفت : کای داورِ دادگر !

سپس سر بر خاک سجده گذاشت و گفت ای پروردگار عادل!

 ز هر بد، تویی بندگان را پناه             تو دادی مرا، گُردی و دستگاه

در برابر هر بدی و آسیبی تو برای بندگان پناه هستی و تو هستی که به من پهلوانی و شکوه و عظمت دادی .

معنی واژگان

خان : مرحله - منزل

اهریمن : شیطان

شمار : تعداد

از بند رهایی دهد : از زندان و اسارت آزاد کند

دیوان : دراینجا جمع دیو ها

راهی می شود : به سوی جایی می رود

قوی پنجه : توانا – پر زور

از هم می دَرد : از بین می برد و پاره پاره می کند

تیمار : مراقبت - مواظبت

نخجیر : شکار

فرجام : پایان – سر انجام – عاقبت کار

دادگر : عادل

کوفتن : کوبیدن

سُم : قسمت پایانی پای چارپایان که مانند کفش آن هاست

دیده : چشم

رستم در خشم می شود : رستم عصبانی و خشمگین می شود – در خشم شدن کنایه از عصبانی شدن است

پرخاش : سخنی که از روی خشم گفته می شود - درشتی

می نمایاند : نشان می دهد

به تنگ می آید : صبرش تمام می شود – خسته می شود

از پای درآوردن : کنایه از کشتن

خروشید : در اینجا شیهه کشید – فریاد زد

جوشید : عصبانی شد

برکند : جدا کرد

سهمگین : ترسناک

تیغ : شمشیر

بَر : تَن – بدن

نیرنگ : فریب - حیله

چیرگی : پیروز شدن

کمند : ریسمان محکمی که هنگام جنگ آن را بر گردن و کمر دشمن اندازند و آن ها را اسیر کنند

خمّ کمند : چین و شکن و دایره ای که در اثر پرتاب کمند ایجاد می شود

به بند آوردن : کنایه از اسیر کردن

میان : در اینجا کمر

خنجر : شمشیر کوچک

زو : مخفف از او

بیم : ترس

یال : موهای بلند پشت گردن اسب

به کردار : مانند

ستایش : شکر و سپاس

یزدان : آفریدگار – خداوند

دلیر : شجاع – در اینجا منظور رستم است

ز بهر : برای

نیایش : دعا – عبادت

بجست : جست و جو کرد

پرستش : عبادت

کای : مخفف که ای

داور : قاضی – آن که حکم می کند – در اینجا منظور خداوند است

دادگر : برقرار کننده عدالت  - عادل

آذر گشتسب : آتش سریع و سوزان

گُرد : پهلوان

دستگاه : در اینجا عظمت و قدرت و توانایی

زابلستان : نام شهری در سیستان و بلوچستان

منبع مطلب : sheshomeghasedak.blogfa.com

مدیر محترم سایت sheshomeghasedak.blogfa.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

جواب کاربران در نظرات پایین سایت

مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

عالی : رستم هنگامی که ارژنگ دیو را دید اسبش را به حرکت درآورد و مانند آتش تند و تیز به او حمله کرد

ناشناس : فاطمه هفت خان رستم یعنی از هفت مرحله ی دشوار گذشت

ناشناس : عالی بود

بی‌نام : سلام مثل همیشه عالی بود و مفید. موفق باشین

????zeinab ???? : fyjżckjubffbv

با هوش✍️ : عالی بود ازتون ممنونم واقعا کار منو که راه انداختایول بهتون⁦:-)⁩

رویا : ممنون از نویسنده

ناشناس : خیلی خوبه واقعا ممنون ????

پارسا : عالی هس

نظر خود را بنویسید

آخرین مطالب