قصه صوتی شنگول و منگول و حبه انگور را از سایت پست روزانه دریافت کنید.
داستان شنگول و منگول و حبه انگور
روزی روزگاری در یک جنگل سرسبز بزبز قندی با سه بزغالهش زندگی میکردن. بز بز قندی اسم بچههاش رو گذاشته بود: شنگول، منگول و حبه انگور.
بز بز قندی همیشه بچهها رو نصیحت میکرد و میگفت هرگز در را به روی کسی که نمیشناسند باز نکنند و خیلی مواظب آقا گرگه باشند.
او میگفت که آقا گرگه همیشه در کمینه.
یک روز بز بز قندی تصمیم گرفت برای خرید از کلبه بیرون بره.
او به بچههاش گفت: شنگولم منگولم حبه انگورم، من دارم میرم. در رو روی کسی باز نکنین ها!
بچهها با هم گفتند: نه مامان بزی، خیالت راحت باشه.
بز بز قندی بچه هارو بوسید و خداحافظی کرد و رفت.
حالا براتون بگم از آقا گرگه که پشت درختا ایستاده بود و کلبه بزبز قندی رو تماشا میکرد.
وقتی بز بز قندی از کلبه بیرون رفت آقا گرگه خوشحال شد. او میخواست برای ناهار سه بزغاله خوشمزه بخوره. کمی که گذشت آقا گرگه به طرف کلبه رفت و در زد.
بچهها پرسیدند: کیه کیه در میزنه؟
گرگه گفت منم منم مادرتون. مادر مهربونتون. غذا آوردم براتون. درو باز کنین.
بچهها گفتند: مامان ما صدای لطیف و نازکی داشت. صدای تو کلفته. تو مادر ما نیستی.
گرگه همان جا ایستاد و فکر کرد و چند دقیقه بعد دوباره در زد و با صدای نازکی گفت:
بچههای خوب من. من مادرتون هستم، درو باز کنین.
بچهها گفتند: اگه تو مامان ما هستی دستاتو از زیر در نشون بده. آقا گرگه از زیر در دستاشو نشون داد.
بچهها گفتن واه واه واه! چه دستای سیاهی. چه ناخونای بلندی. مامان ما دستای سفیدی داره و ناخوناش تمیزه. تو مامان ما نیستی.
آقا گرگه کمی فکر کرد و بعد به طرف آسیاب دوید و دستاشو تو آرد فرو برد. ناخوناشو کوتاه کرد به طرف کلبه دوید و دستاشو از زیر در نشون داد.
بچهها گفتن: مامان ما حنا به دست داشت. تو مامان ما نیستی.
آقا گرگه به طرف خونه دوید دستاشو حنا بست و به سرعت برق و باد به کلبه مامان بزی برگشت.
بچهها با دیدن دستای سفید و حنا بسته گرگ ناقلا گول خوردند و درو باز کردن. آقا گرگه به داخل کلبه پرید و بچهها رو دنبال کرد.
حبه انگور که از همه کوچکتر بود به داخل تنور پرید و قایم شد ولی شنگول منگول بیچاره جایی برای قایم شدن پیدا نکردن.
خلاصه گرگ ناقلا در یک چشم به هم زدن بزغالهها رو قورت داد. لبهایش را لیسید و با خوشحالی گفت:
به به چه ناهار خوشمزه ای نوش جان کردم. اون یکی بزغاله باشه برای بعد. الان شکمم جا نداره و بس که سنگین شده بود همان جا نشسته خوابش برد.
حالا بشنوید از مامان بزی: او با سبد خرید از شهر برگشت و چه چیزی دید؟
گرگ ناقلا با شکم باد کرده دراز به دراز افتاده بود و اثری از بچهها نبود.
بزبز قندی شروع به گریه کرد. حبه انگور که صدای مامان بزی رو شنید از تنور بیرون پرید و اشک ریزون ماجرا رو تعریف کرد.
بزبز قندی عصبانی شد. چاقوی آشپزخونه رو برداشت به طرف گرگ پرید و شکمش رو پاره کرد. شنگول و منگول بیرون پریدند و مادرشون رو بوسیدند.
بزبز قندی شکم آقا گرگه رو پر از کاه کرد و اونو دوخت . بعد گرگ گریان رو با لگد انداخت توی چاه.
بچه ها که درس بزرگی گرفته بودند به مامانشون قول دادند که همیشه حواسشون جمع باشه و گول
کسی رو نخورند.
منبع مطلب : karaland.ir
مدیر محترم سایت karaland.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.مرورگر شما از این ویدیو پشتیبانی نمیکنید.دانلود داستان صوتی شنگول و منگول » سایت ابتدایی
سایت ابتدایی اولین سایت فروش فایل های آموزشی و کمک آموزشی با آپدیت و پشتیبانی مادام العمر است.
این سایت با هدف ارائه خدمات آموزش «ابتدایی» در سال 1396 شروع به فعالیت نمود.
ما با توکل بر خدا و با اعتماد شما همراهان عزیز روز به روز بر دامنه فعالیت خود افزوده ایم تا شما هرچه بهتر بتوانید آموزش روان و اصولی را در کلاس و خانه داشته باشید.
حسین جهانبخشی
مدیر و موسس «سایت ابتدایی»
منبع مطلب : ebtedaei.com
مدیر محترم سایت ebtedaei.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.قصه صوتی بز زنگوله پا، داستان شنگول و منگول و حبه انگور و گرگ ناقلا
داستان صوتی بز زنگوله پا، داستان شنگول و منگول و حبه انگور و گرگ ناقلا
قسمت اول:
قسمت دوم:
منبع مطلب : www.epubfa.ir
مدیر محترم سایت www.epubfa.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.