رسول خدا تبعید کدام یک از اصحاب خود را خبر داده بودند را از سایت هاب گرام دریافت کنید.
ابوذر غفاری
ابوذر غِفاری (درگذشت ۳۲ق) یا جُنْدَب بْن جُنادَه غفاری از بزرگان صحابه پیامبر اکرم(ص) و یاران امام علی(ع) بود. وی از دوستداران پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) بود که نزد شیعه و اهل سنت دارای فضائل و مناقب فراوانی است و علمای رجال، او را یکی از ارکان اربعه شیعه دانستهاند. اعتراضهای ابوذر به اقدامات عثمان، سبب تبعید وی به شام و سپس ربذه شد و در همانجا درگذشت.
زندگینامه
ابوذر ۲۰ سال پیش از ظهور اسلام، به دنیا آمد.[۱] پدرش «جناده» از فرزندان غفار و مادرش «رملة بنت الوقیعه» از طایفه بنیغفار بن ملیل بود.[۲] البته نام پدرش را یزید، عشرقه، عبدالله و سکن نیز گفتهاند.[۳]
رجالنویسان و صحابهنگاران، ابوذر را بلندقامت، گندمگون، لاغراندام،[۴]دارای مو و ریشهای سفید،[۵] درشت و قویهیکل توصیف کردهاند.[۶]
اسماء و القاب
نام اصلی او مورد اختلاف است و در کتب تاریخی به نامهای مختلفی مانند «بدر بن جندب»، «بریر بن عبدالله»، «بریر بن جناده»، «بریره بن عشرقه»، «جندب بن عبدالله»، «جندب بن سکن» و «یزید بن جناده» اشاره شده است.[۷] در الاستیعاب جندب بن جناده، رایجتر و صحیحتر دانسته شده است.[۸]
همسر و فرزند
او فرزندی به اسم «ذَرْ» داشته و به همین دلیل او را کنیه ابوذر دادهاند و بیشتر با این کنیه شناخته میشود.[نیازمند منبع] کلینی روایتی را نقل میکند که در باب وفات ذَر آمده است.[۹] همسرش را نیز «امّ ذر» گفتهاند.[۱۰]
مسلمانشدن
ابوذر از سابقون و پیشتازان اسلام است.[۱۱] به گفته برخی، ابوذر قبل از اسلام نیز یکتاپرست بود و سه سال پیش از بعثت پیامبر(ص) خدا را میپرستید.[۱۲] ابنحبیب بغدادی، ابوذر را از جمله کسانی میداند که شراب و ازلام را در عصر جاهلیت حرام میدانستهاند.[۱۳] وی پس از ظهور اسلام جزء اولین نفرات ایمانآورنده به رسول اکرم(ص) بود. روایت است که ابوذر گفت: من چهارمین نفر بودم که نزد پیامبر(ص) رفتم و به او گفتم: سلام بر تو ای رسول خدا! شهادت میدهم که خدایی جز الله نیست و شهادت میدهم که محمد بنده او و فرستاده اوست. پس خوشحالی را در چهره رسول خدا(ص) دیدم.[۱۴]
ابنعباس، اسلام ابوذر را اینگونه روایت میکند: هنگامی که ابوذر از بعثت پیامبر(ص) در مکه آگاه گردید، به برادرش انیس گفت: به آن سرزمین برو و مرا از علم این مرد که گمان میکند او را از آسمان، اخباری میرسد، آگاه ساز و سخنانش را گوش کن و نزد من برگرد. برادر به مکه رسید، سخنان پیامبر(ص) را شنید و نزد ابوذر بازگشت. سپس ابوذر به مکه رفت و به جستجوی پیامبر(ص) برآمد. ابوذر گفت: چون صبح فرا رسید به همراه امام علی(ع) راهی خانه پیامبر(ص) شدیم.[۱۵]
ماجرای اسلام ابوذر در منابع شیعی به گونهای دیگر روایت شده است. کلینی در روایتی از امام صادق(ع)، اسلام آوردن ابوذر را در ضمن ماجرای شگفتی نقل میکند.[۱۶]
فضائل و مناقب
پیامبر(ص) خطاب به او میفرماید: مرحبا یا ابوذر! تو از ما اهل بیت هستی.[۱۷] و یا در جایی دیگر درباره او میفرماید: آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین، احدی را نپرورانده که راستگوتر از ابوذر باشد.[۱۸] رسول خدا(ص) در روایتی دیگر، ابوذر را در زهد و فروتنی مانند عیسی بن مریم توصیف کرده است.[۱۹]
از امام علی(ع) درباره ابوذر سؤال شد. امام(ع) فرمود: او دارای علمی است که مردم از آن عاجزند و بر آن تکیه زده در حالی که از آن چیزی کم نمیشود.[۲۰] امیر مؤمنان(ع)، ابوذر را از افرادی میداند که بهشت مشتاق آنان است.[۲۱]
امام باقر(ع) میفرماید: پس از رسول خدا(ص) همه افراد مرتد شدند و دست از علی(ع) کشیدند مگر سه نفر؛ سلمان، ابوذر و مقداد. برای عمار هم تردیدی عارض شد اما برگشت.[۲۲]
امام صادق(ع) درباره عبادت ابوذر فرمود: بیشترین عبادت ابوذر تفکر بود... آن قدر از ترس خدا گریه کرد تا چشمانش مجروح شد.[۲۳] امام صادق(ع) در روایتی دیگر فرمود: ابوذر گفت سه چیز را که مردم با آن دشمن هستند را دوست دارم؛ مرگ، فقر، بلا. امام(ع) در ادامه میفرماید: مراد ابوذر این است که مرگ در اطاعت خدا بهتر است از زندگی در معصیت خداوند و بلا در طاعت خدا محبوبتر از صحت در نافرمانی خدا و فقر در طاعت خدا بهتر از بینیازی در معصیت خداوند است.[۲۴]
در منابع شیعی، ابوذر غفاری یکی از ارکان اربعه در اسلام در میان سلمان، مقداد و عمار ذکر شده است.[۲۵] شیخ مفید حدیثی را از امام کاظم(ع) روایت میکند که در روز قیامت، منادی ندا میدهد کجایند حواریان رسول خدا که پیمانشکنی نکردند؟ پس سلمان، مقداد و ابوذر از جا برمیخیزند.[۲۶]
آقا بزرگ تهرانی، دو کتاب «اخبار أبی ذرّ» تألیف ابو منصور ظفر بن حمدون بادرائی[۲۷] و «أخبار أبی ذر الغِفاری و فضائله» اثر شیخ صدوق[۲۸] را در باب احوالات و فضائل ابوذر نام میبرد.
سید علیخان مدنی درباره ابوذر مینویسد: وی از عالمان بزرگ و زاهدان والامقام بود که در سال، چهارصد دینار بخشش میکرد و چیزی را نمیاندوخت.[۲۹]
بحرالعلوم، ابوذر را یکی از حواریونی میداند که بر روش سیدالمرسلین حرکت کرد و در ذکر مناقب اهل بیت(ع) و مثالب دشمنان آنان سرسخت بود.[۳۰]
ابونعیم اصفهانی نیز میگوید: ابوذر پیامبر اسلام(ص) را خدمت کرد و اصول را یاد گرفت و غیر آن را کنار گذارد...وی ترک کننده رباخواری قبل از نزول شریعت اسلام و احکام الهی بود. در راه حق، سرزنش ملامتگران بر وی فائق نمیآمد و قدرت حکّام، او را به خواری نمیافکند.[۳۱]
علاقه به امام علی(ع)
اربلی روایتی را نقل میکند که ابوذر، علی(ع) را وصی خویش قرار داد و گفت: به خدا قسم به امیرالمؤمنینِ بر حق وصیت کردم. به خدا قسم او بهاری است که در او آرامش است هر چند از شما جدا گردیده و حقش در خلافت غصب شده باشد.[۳۲] ابن ابی الحدید نیز میگوید: ابوذر در ربذه به ابن رافع گفت که به زودی فتنهای رخ خواهد داد، از خدا بترسید و از علی بن ابیطالب(ع) حمایت کنید.[۳۳] این دوستی و علاقمندی به علی بن ابیطالب(ع) تا آن جا بود که در تشییع شبانه پیکر فاطمه زهرا(س) شرکت کرد.[۳۴]
در زمان خلفاء
ابوذر در دفاع از حق امام علی(ع) بر ولایت در آغاز از بیعت با ابوبکر سرباز زد.[۳۵]
وی در زمان خلیفه دوم از کسانی بود که به دستور عمر درباره منع نگارش حدیث بیاعتنا بود و میگفت: والله اگر شمشیری را بر دهانم نهند تا از پیامبر خدا(ص) نقل روایت نکنم، تحمل بُرندگی شمشیر را بر ترک سخن رسول خدا(ص) ترجیح خواهم داد.[۳۶] به دلیل نقل حدیث بود که ابوذر با چند نفر دیگر در زمان عُمَر زندانی شدند.[۳۷]
تبعید به شام
بنابر نقل ابن ابی الحدید، علت تبعید ابوذر به شام در پی بخشش مبالغ بیت المال به مروان بن حکم، زید بن ثابت و دیگران توسط عثمان بود. وی میگوید: ابوذر در کوچه و خیابان فریاد میزد و اعتراض میکرد تا اینکه عثمان، او را از مدینه اخراج و به شام تبعید کرد.[۳۸]
وی در شام به کارهای معاویه اعتراض میکرد. روزی معاویه، ۳۰۰ دینار را برایش فرستاد. ابوذر به آورنده پول گفت: اگر این سهم امسال من از بیت المال است که تاکنون ندادهاید، میپذیرم ولی اگر پاداش است نیازی بدان ندارم، و آن را پس فرستاد. هنگامی که معاویه کاخ خضراء [سبز] را در دمشق بنانهاد ابوذر گفت:ای معاویه! اگر این کاخ از پول خداست خیانت است و اگر از پول خودت است اسراف است.
بدین طریق در شام دائماً به معاویه میگفت: بخدا سوگند! کارهایی را کردهای که من آنها را نمیشناسم؛ بخدا سوگند! این کارها نه در کتاب خدایند و نه در سنت پیامبرش(ص)؛ من حقی را میبینم که خاموش میشود؛ باطلی را میبینم که زنده میشود و راستگویی را میبینم که تکذیب میشود.... تا اینکه روزی معاویه پس از شنیدن سخنان ابوذر دستور بازداشت وی را صادر کرد و وی را دشمن خدا و دشمن رسول خدا خواند. ابوذر نیز در پاسخ گفت: من نه دشمن خدایم و نه دشمن رسول خدا، بلکه تو و پدرت دشمن خدا و رسول خدایید، به ظاهر اسلام آوردید و کفرتان را در دل نهفتید و قطعاً رسول خدا(ص) تو را لعن کرد و چندین بار تو را نفرین کرد که سیر نشوی. معاویه گفت: من آن شخص نیستم. ابوذر گفت: چرا تو همو هستی؛ رسول خدا(ص) به من گفت، در حالی که بر او میگذشتم و خودم شنیدم که میگفت: خدایا او [معاویه] را لعن کن و سیرش نکن مگر با خاک. در اینجا معاویه دستور زندانی کردن او را صادر کرد.[۳۹]
همچنین گفتهاند وی در شام، مردم را به فضایل پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) او توصیه میکرد. معاویه، مردم را از مجالست با وی نهی کرد، و به عثمان نامه نوشت و وی را از اعمال و سخنان ابوذر آگاه ساخت. معاویه پس از پاسخ عثمان، ابوذر را به مدینه روانه کرد.[۴۰]
تبعید به ربذه
ابوذر در مدینه با عثمان دیدار کرد ولی دینارهای اهداییاش را نپذیرفت و به انتقاد از حکومت وی پرداخت. عثمان نیز او را تاب نیاورد و وی را با بدترین حالت به ربذه تبعید کرد. شرح حال گفتگو بین ابوذر و عثمان و تبعید به ربذه در بسیاری از کتب تاریخی آمده است.[۴۱]
عثمان هنگام تبعید ابوذر به ربذه دستور داد کسی او را مشایعت نکند و با او سخن نگوید، و امر کرد مروان بن حکم او را از مدینه بیرون کند. بدین طریق، کسی جرأت همراهی او را نداشت؛ با این حال، امام علی(ع)، عقیل و حسنین(ع) و عمار یاسر برای مشایعت او حاضر شدند و او را بدرقه نمودند.[۴۲]
وفات
ابوذر در ذیالحجه سال ۳۲ قمری و در زمان خلافت عثمان در ربذه از دنیا رفت. ابن کثیر مینویسد: «به هنگام مرگ جز همسر و فرزندش کسی نزد او نبود.»[۴۳] خیرالدین زرکلی میگوید: «وی در حالی از دنیا رفت که در خانهاش چیزی نبود که او را کفن کنند.»[۴۴] مهران بن میمون نقل میکند: «آنچه را من در خانه ابوذر دیدم بیشتر از دو درهم نمیارزید.»[۴۵]
نقل شده است هنگامی که همسرش امذر گریه میکرد و به ابوذر میگفت:
پس از این، عبدالله بن مسعود و برخی از یارانش از جمله حجر بن ادبر، مالک اشتر، و جوانانی از انصار اتفاقاً از آنجا گذشتند، و به تغسیل و تکفین او پرداختند و عبدالله بن مسعود بر پیکرش نماز خواند.[۴۷] طبق تاریخ یعقوبی، حذیفه بن یمان (از بزرگان صحابه) نیز در میان تدفین کنندگان ابوذر بوده است.[۴۸]
بنا بر نقل تمامی منابع، قبر ابوذر در ربذه است.[۴۹] حربی، عالم حنبلی قرن سوم، در کتاب المناسک آورده است که در ربذه مسجدی به نام ابوذر، صحابی رسول خدا(ص) وجود داشته و گفته شده، قبر ابوذر نیز در همان مسجد است.[۵۰]
جستارهای وابسته
مطالعه بیشتر
پانویس
منابع
پیوند به بیرون
منبع مطلب : fa.wikishia.net
مدیر محترم سایت fa.wikishia.net لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
زندگی نامه ابوذر غفاری - پایگاه رسمی آستان قدس علوی
زندگی نامه ابوذر غفاری
نام او «جندب فرزند جناده» یا «بریر» و معروف به کنیه اش «ابوذر» است. او از سابقین و از اصحاب برگزیده پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به شمار می آید، مورخان می نویسند: وی چهارمین(۱) یا پنجمین نفری بوده که به نبوت و رسالت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله ایمان آورده است.(۲).
ابوذر، مردی حکیم و دانشمند بود که سخنان عالمانه و حکیمانه او هنوز هم مورد توجه همگان بوده و در صداقت گفتار و صراحت لهجه زبانزد عام و خاص است. ابن حجر می نویسد: مناقب و فضایل ابوذر به طور جد بسیار زیاد بوده است.(۳).
او نخستین کسی بود که رسالت پیامبر اسلام و نبوت آن حضرت صلی الله علیه و آله را به ایشان تبریک و تهنیت گفته است و همین موضوع در ماجرای مسلمان شدنش مشهور است. او سه سال قبل از بعثت عبادت می کرد و نماز شب می خواند و چهارمین نفری بود که اسلام آورد و با پیامبر صلی الله علیه و آله پیمان بست که در راه خدا ملامت ملامت کننده ای او را از راه حق باز ندارد، و او از نظر عبادت و مناسک چون عیسی بن مریم علیه السلام بود و آسمان بر راستگوتر از او سایه نیفکنده است.(۴).
وی از بزرگان علم و فضیلت و از اعاظم زهد و تقوا به شمار می آید و شکی نیست که وی نزد همه مسلمانان و شخص پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و امیرمومنان علیه السلام جایگاهی بی نظیر داشته است.(۵) وی مقارن با مهاجرت مسلمانان، به شهر مدینه هجرت کرد و در زمان خلافت عثمان به «ربذه» تبعید شد و در همان جا در گذشت.(۶) شیخ طوسی در بخش دیگر کتاب خود، ابوذر را از یاران صدیق امیرالمومنین علی علیه السلام به شمار آورده و او را یکی از ارکان اربعه(۷) دانسته است.(۸).
شیخ مفید در کتاب خصال از محمد بن جعفر المودب نقل می کند که: ارکان اربعه از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله عبارتند از: سلمان، مقداد، ابوذر و عمار. (الاختصاص، ص ۶).
ابوبکر حضرمی از امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود: «ارتد الناس الا ثلاثه نفر: سلمان، و ابوذر، و المقداد؛ بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله تمام افراد مرتد شدند (و دست از علی علیه السلام برداشتند) مگر سه نفر: سلمان، ابوذر و مقداد.» راوی از امام پرسید: پس عمار چه طور؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود: «قد جاض جیضه ثم رجع؛ برای عمار تردیدی عارض شد، اما برگشت.» (رجال کشی، ص ۱۱، ح ۲۴)
از این رو در برخی روایات، حذیفه بن یمان چهارمین فرد ارکان اربعه به شمار آمده است. شیخ طوسی می نویسد: حذیفه از ارکان اربعه شمرده شده است. اما گوینده آن را ذکر نکرده است. (رجال طوسی، ص ۳۷، ش ۲) علامه هم در کتاب خلاصه، حذیفه را جزو ارکان اربعه معرفی کرده و می نویسد: او یکی از انصار و یکی از ارکان اربعه و از اصحاب امیرالمومنین علیه السلام است. (خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، ص ۱۳۱، ش ۳۴۹)
با توجه به آن چه گذشت، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، مقداد و عمار یاسر و یا حذیفه بن یمان هر چهار نفرشان از کسانی اند که پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله دست از امیرالمومنین علی علیه السلام برنداشتند و تا پای جان از جانشینی و خلافت آن حضرت پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع کردند و بر همین اعتقاد تا دم مرگ باقی ماندند و در طول عمر با برکت خود این وفاداری و اعتقاد را به منصه ظهور گذاشتند.
برید بن معاویه از ابن جعفر علیه السلام نقل می کند که فرمود: «ارتد الناس بعد النبی الا ثلاثه نفر: المقداد بن الاسود، و ابوذر الغفاری، و سلمان الفارسی، ثم ان الناس عرفوا و لحقوا بعد؛ همه مردم بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله مرتد شدند (و علی علیه السلام را رها کردند) مگر سه نفر: مقداد بن اسود، ابوذر غفاری و سلمان فارسی. سپس مردم شناخت پیدا کردند و ملحق شدند.»
عمرو بن ثابت گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «ان النبی صلی الله علیه و آله لما قبض ارتد الناس علی اعقابهم کفارا الا ثلاثا: سلمان و المقداد و ابوذر الغفاری؛ همانا وقتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله رحلت کردند، همه مردم به کفر گذشتگان خود برگشتند و مرتد شدند، مگر سه نفر: سلمان، مقداد و ابوذر غفاری.»
سپس امام علیه السلام در مقام بیان این ارتداد چنین فرمودند: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفتند، چهل نفر (از اصحاب) نزد علی بن ابی طالب علیه السلام آمدند و گفتند: به خدا قسم هیچ کسی را به غیر از تو طاعت نمی کنیم. حضرت پرسید: چرا؟ گفتند: چون از رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم شنیدیم (که شما را به جانشینی خود تعیین کرد). حضرت علیه السلام به آنان فرمود: آیا چنین می کنید؟ گفتند: آری. فرمود: بنابراین فردا سرها را بتراشید و نزد من آیید. امام باقر علیه السلام می فرماید: فردا فقط همان سه نفر سلمان، ابوذر و مقداد آمدند و باقی نیامدند. آری، عمار یاسر هم بعد از ظهر در حالی که دستش را روی سرش می زد نزد حضرت علی علیه السلام آمد و علی علیه السلام هم به او فرمود: «ما لک ان تستیقظ من نومه الغفله ارجعوا فلا حاجه لی فیکم انتم لم تطیعونی فی حلق الراس، فکیف تطیعونی فی قتال جبال الحدید، ارجعوا فلا حاجه لی فیکم؛ چه شد که از خواب غفلت بیداری شدی، تو و دیگران برگردید و دیگر نیازی به شما ندارم، شما در حالی که مرا در یک سر تراشیدن اطاعت نکردید، پس چه طور مرا در قتال و جنگ با کوه های آهنین اطاعت خواهید کرد؟! برگردید که دیگر نیازی به شما نیست.»
(الاختصاص، ص ۶). و رجال طوسی، ص ۳۶، ش ۱٫
دفاع ابوذر از اهل بیت پیامبر علیهم السلام
ابوذر هرگز در راه حق از سرزنش ملامت کنندگان نهراسید و در راه ایمان و عقیده راستین خود در مواجهه با دشواری ها و در مقابله با تبعیض ها کمترین انعطافی از خود نشان نداد و هرگز تزلزلی به اراده استوار او راه نیافت. وی به تمام پیمان ها و تعهدات خود در قبال اسلام و شخص نبی اکرم صلی الله علیه و آله وفادار ماند. او به همه دستورها و وصایای رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل کرد، و تا آخرین لحظه زندگیش از این روش عدول نکرد. وی یکی از حواریونی بود که تا آخر عمر از سیره سیدالمرسلین صلی الله علیه و آله منحرف نشد. او در بیشترین جنگ های عصر رسالت در رکاب پیامبر اسلام علیه کفار و مشرکان شمشیر زد و پس از رحلت آن بزرگوار نیز بر اساس سفارش های آشکار و نهان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از ملازمان راستین امیرمومنان علیه السلام بود و آشکارا مناقب و فضایل اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را ترویج می کرد. وی به راستی مصداق حدیث معروف پیامبر اسلام بود که فرمود: «در زیر آسمان کبود و در پهنه زمین، راستگوتر از ابوذر یافت نمی شود» ابوذر با برخورداری از چنین معنای بی نظیری به نشر معارف آل پیامبر و ترویج و تحکیم منزلت آنان پرداخت و در گرایش مردم به اهل بیت نقش مهمی ایفا کرد.
حمایت ابوذر تا پای جان
پس از ماجرای سقیفه و بیعت جمعی با ابوبکر خلیفه اول، امیرالمومنین علی علیه السلام برای استیفای حق خویش و این که وی به تصریح رسول خدا در حدیث ثقلین، غدیر خم، منزلت و آیه مباهله و… جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله است، از مسلمانان یاری خواست. او شب ها همسرش فاطمه علیهماالسلام را بر الاغی سوار می کرد(۱) و خود لگام آن را می کشید و دو پسرش حسن و حسین علیهم السلام هم پیشاپیش پدر و مادر حرکت می کردند، آن گاه در خانه انصار و دیگران می آمد و از آنان یاری می خواست. بدین سان چهل مرد به حضرت پاسخ مثبت دادند و علی علیه السلام با آنان به شرط ایستادگی تا پای جان بیعت کرد و در ضمن با آنان شرط کرد که سحرگاه سر تراشیده و با سلاح به حضورش بیایند. اما چون سپیده دمید از آن گروه چهل نفری تنها چهار تن – با سر تراشیده و سلاح بر دوش – آمدند و آن چهار تن عبارت بودند از: زبیر،(۲) مقداد، ابوذر و سلمان.
علی علیه السلام بار دیگر شبانه بر در خانه همان چهل نفر رفت و سوگندشان داد که به یاریش بشتابند. آن گاه آنان گفتند: فردا صبح به حضورت می آییم، ولی باز هم آن چهار تن آمدند و کس دیگر نیامد. شب سوم نیز علی علیه السلام با آنان دیدار کرد و نتیجه همان بود که در شب های قبل اتفاق افتاده بود(۳) بنابراین ابوذر جزو معدود افرادی بود که تا پای جان حاضر به حمایت از مولایش امیرمومنان علی علیه السلام بود.
زیرا حضرت فاطمه علیها السلام به علت آلام و ضربه های روحی ناشی از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و هجوم به بیت او بیمار بود و نمی توانست به راحتی راه برود، از این رو حضرت علی علیه السلام در این داستان و پی گیری حق خود، و نیل به مقصودش، فاطمه علیها السلام را بر الاغی سوار می کرد، و به در خانه مهاجر و انصار می برد.
زبیر تا زمان خلافت حضرت علی علیه السلام از یاران مخلص حضرت بود، پس از قتل عثمان و بیعت مردم با آن حضرت، زبیر و نیز طلحه جزو نخستین اصحابی بودند که با علی بیعت کردند، ولی به علت این که حضرت قسمتی از مراکز کشور اسلامی را در اختیار آنان قرار نداد، نقض عهد کردند و با همکاری عایشه جنگ جمل را به راه انداختند، در این جنگ، زبیر و طلحه کشته شدند. و حضرت عایشه را با احترام به مدینه بازگرداند. برای اطلاع بیشتر به کتاب تجلی امامت (اثر دیگر مولف)، بخش جنگ جمل مراجعه نمایید.
شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۱، ص ۱۴٫
حضرت علی علیه السلام در وصیت ابوذر
معاویه بن ثعلبه لیثی به من گفت: آیا می خواهی تو را به حدیثی که در آن شکی نیست، آگاه سازم؟
گفتم: آری.
گفت: هنگامی که ابوذر بیمار شد، علی بن ابی طالب علیه السلام را وصی خود قرار داد و کارهایش را به وی واگذار کرد، برخی از کسانی که به عیادتش رفته بودند به او گفتند: ای ابوذر بهتر و زیبنده تر آن بود که امیرالمومنین عثمان را وصی خود قرار می دادی؟
ابوذر گفت:
به حق که من امیرالمومنین را وصی خود قرار داده ام؛ به خدا سوگند که وی (علی) بهار دل و آرام جان است، اگر روزی سایه اش برسرتان نباشد، نه زمین را خواهید شناخت و نه اهل آن را.
ابن ثعلبه می گوید: من در آخر از ابوذر پرسیدم: ای ابوذر ما می دانیم که محبوب ترین مردم نزد تو همان کسی است که نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله از همه محبوب تر بوده است. حال بگو که آن شخص کیست؟
ابوذر گفت:
آری چنین است، بدانید که محبوب ترین مردم نزد من، این شیخ مظلوم یعنی علی بن ابی طالب است؛ زیرا او کسی است که حقش به تاراج رفته است. اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۲۳۰٫
حضرت علی علیه السلام در سفارش ابوذر به مردم
از آن جا که ابوذر همواره امیرالمومنین علی علیه السلام را اول مسلمان می دانست و از هر نظر او را بر دیگران برتری می داد.(۱) مردم را به برتری آن امام علیه السلام سفارش می نمودند و در هر فرصتی که پیش می آمد، این حقیقت را بازگو می کرد تا حجت بر همگان تمام شود.
ابن ابی الحدید از «ابو رافع» صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند: من برای عیادت ابوذر به صحرای «ربذه» رفتم، چون می خواستم با او وداع کنم و برگردم، به من و همراهانم گفت: به زودی فتنه ای بپا خواهد شد؛ بنابراین از خدا بترسید و بر شما باد بر آن پیر بزرگوار علی بن ابی طالب و از دامن او دست بر ندارید و از او پیروی کنید؛ چرا که از رسول خدا شنیدم که به او می فرمود:
انت اول من آمن بی، و اول من یصافحنی یوم القیامه، و انت الصدیق الاکبر و انت الفاروق الذی یفرق بین الحق و الباطل، و انت یعسوب المومنین و المال یعسوب الکافرین، و انت اخی و وزیری، و خیر منْ اتْرک بعدی، تفْضی دینی و تنجز موعدی؛
ای علی، تو نخستین کسی بودی که به من ایمان آورده ای، و اولین کسی خواهی بود که در روز قیامت با من دست خواهی داد، تو صدیق اکبر و فاروق اعظمی که میان حق و باطل فرق می گذاری و تو سالار مومنانی و اموال دنیوی سالار کافران است، تو برادر من و وزیر منی، تو بهترین بازمانده منی که دین مرا ادا می کنی و وعده های مرا برآورده خواهی کرد
از مجموع آنچه در این بخش گذشت، به خوبی پیداست که ابوذر غفاری در طول زندگانی و عمر با برکت خود مطیع و پیرو امیرالمومنین علی علیه السلام بوده و او را امام و پیشوای خود و همه مسلمانان می دانسته و در راه دفاع از ولایت و حقانیت آن حضرت هیچ گاه و در هیچ شرایطی کوتاهی نکرده و لب فرو نبسته است. ( ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج ۴، ص ۱۱۶٫ )
ابوذر در شام
عثمان، ابوذر رضی الله عنه را به شام (محل امارت معاویه) تبعید کرد تا از اعتراض ها و انتقادهای او در امان بماند، اما او در شام نیز ساکت نماند و به رفتار شاهانه معاویه (امیر شام و کارگزار دولت عثمان) اعتراض می کرد. معاویه ابتدا برای ساکت کردن ابوذر مقدار سیصد دینار پول برایش فرستاد، ولی او پس از سوال و جواب کردن با فرستاده معاویه و این که اگر حقوق سالیانه من است، می پذیرم و اگر صله و هدیه است مرا به آن نیازی نیست و سرانجام دینارها را پس داد. تا این که معاویه کاخ سبزش را بنا کرد و ابوذر به بنای چنین ساختمانی اعتراض کرد و گفت: ای معاویه، اگر از مال خدا این بنا را می سازی که خیانت است و اگر از مال خودت می باشد که اسراف است. ( ر. ک: همان، ص ۲۵۸ – ۲۵۶٫ )
بازگشت ابوذر به مدینه و تبعید به ربذه
پس از مکاتبه معاویه با عثمان و اظهار عجزش در مقابله با قاطعیت ابوذر، سرانجام عثمان نامه ای برای معاویه نوشت و در آن یادآور شد که: ابوذر را بر شتری چموش سوار کرده و همراه شخصی خشن (که شب و روز بتازد) به مدینه باز گرداند.
معاویه هم به دستور خلیفه عمل کرد و ابوذر را بر ناقه پیر و خشن (که جز پالانی نداشت) سوار کرد و او را با مرد بیرحمی به مدینه فرستاد. وقتی ابوذر به مدینه رسید تمامی گوشت ران هایش از سختی راه و مرکب ناهموار ریخته بود.
واقدی در نقل دیگری به سند خود از «صهبان اسلمی» نقل می کند که گفته است: ابوذر، وقتی نزد عثمان وارد شد، عثمان به او گفت: تو همانی که چنین و چنان کردی!
امیر المومنین علیه السلام که در مجلس حاضر بود، فرمود: به تو همان راهنمایی را می کنم که مومن آل فرعون گفت: «فان یک کاذبا فعلیه کذبه و ان یک صادقا یصبْکم بعض الذی یعدکم ان الله لا یهدی من هو مسرف کذاب».
عثمان که انتظار نداشت حضرت علی علیه السلام به او چنین سخنی بگوید، پاسخ تندی به حضرت علیه السلام داد و حضرت هم همان گونه به او پاسخ تندی داد. پس از آن عثمان، مردم را از نشست و برخاست با ابوذر منع کرد و او را ممنوع الملاقات نمود، و ابوذر مدتی را بدین گونه گذراند.
پس از مدتی دوباره ابوذر را نزد عثمان آوردند. در این مرتبه ابوذر با تندی، عثمان را خطاب کرد. عثمان در خشم رفت و گفت: «اخرج عنا من بلادنا؛ از پیش ما و سرزمین ما بیرون برو.»
ابوذر گفت: به کجا بروم؟ عثمان گفت: به صحرا. ابوذر گفت: آیا پس از هجرت باز عرب صحرانشین شوم؟ عثمان گفت: آری. ابوذر گفت: پس به بادیه نجد می روم. باز عثمان قبول نکرد و گفت: تو را به راه دور می فرستم و از ربذه دورتر، مرو و چنین بود که ابوذر به دستور عثمان به ربذه تبعید شد.
ر. ک: همان، ص ۲۵۸ – ۲۵۶٫
سوره غافر (۴۰) آیه ۲۸، «اگر دروغگو باشد، دروغش بر عهده او است و اگر راستگو باشد، ممکن است بعضی از وعده هایی که می دهد به شما برسد که خداوند هر کس که دروغگو و مسرف باشد، هدایت نمی کند.»
شرح ابن ابی الحدید، ج ۸، ص ۲۵۹٫
1 . تهذیب التهذیب، ج ۱۰، ص ۱۰۱؛ مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۳۸۴؛ معرفه الصحابه، ج ۱، ص ۴۵۷ و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج ۱۳، ص ۲۲۴ ابوذر را چهارمین مسلمان ذکر کرده و می نویسد: همه محدثان گفته اند که ابوبکر بعد از گروهی از مردان، مسلمان شده است، وی هفت نفر را به ترتیب ایمان نام می برد: ۱ – علی بن ابی طالب ۲ – جعفر بن ابی طالب ۳ – زید بن حارثه ۴ – ابوذر غفاری ۵ – عمرو بن عنبسه سلمی ۶ – خالد بن سعید بن عاص ۷ – خباب بن ارت. و می گوید: ابوبکر بعد از این جماعت مسلمان شده است.
2. اسد الغابه، ج ۵، ص ۱۸۶٫
3.تهذیب التهذیب، ج ۱۰، ص ۱۰۲٫
4.معرفه الصحابه، ج ۱، ص ۴۵۷؛ اسد الغابه، ج ۱، ص ۳۰۱؛ در الاصابه، ج ۷، ص ۱۲۷ موضوع تبریک و تهنیت ابوذر به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را نقل کرده است.
5. اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۲۲۶٫
6 . رجال طوسی، ص ۱۳، ش ۱۲٫
7 . ارکان اربعه که در بعضی از کتب رجالی آمده عبارتند از: ابوذر غفاری، سلمان فارسی، مقداد بن الاسود و چهارمین آنان عمار یاسر و به قولی حذیفه بن یمان است. البته مشهور علما بر این قول اند که عمار یاسر چهارمین نفر از ارکان اربعه است. (رجال طوسی، ص ۵۷ و ۴۳ و ۳۷ و ۳۶ ش ۱).
8 . ارکان از نظر لغت جمع رکن به معنای ستون، عضو عمده، سرور، رییس و… آمده است. (فرهنگ معین) اما در اصطلاح علمای بزرگ شیعه شاید از این جهت به این افراد، ارکان اطلاق شده که این چهار بزرگوار در اعتقاد و ایمان خود نسبت به برتری امیرالمومنین علیه السلام بر دیگر خلفا هیچ تردیدی به خود راه نداده و آن حضرت علیه السلام را جانشین بلافصل رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانسته اند. البته در برخی روایات آمده که گویا بر عمار یاسر تردیدی عارض شده ولی او سریعا به دامان ولایت امیرالمومنین علیه السلام بازگشته است. از این رو، عمار چهارمین رکن از ارکان اربعه است.
منبع مطلب : www.imamali.net
مدیر محترم سایت www.imamali.net لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
خبرگزاری شبستان
به گزارش خبرگزاری شبستان، امروز 29 ذی الحجه مصادف با سالروز رحلت ابوذر غفاری یکی از ارکان اربعه است که ملازمت و مکانت ایشان نزد رسول خدا در حدی بود که پیامبر وی را «صدیق امت در زهد» دانستند و حدیث مشهور (ما اَظَلَّتِ الخَضْراء الخ) را در حق او فرمودند.
نام او «جندب فرزند جناده» یا «بریر» و معروف به کنیه اش «ابوذر» است. او از سابقین و از اصحاب برگزیده پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به شمار می آید، مورخان می نویسند: وی چهارمین یا پنجمین نفری بوده که به نبوت و رسالت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله ایمان آورده است.
ابوذر، مردی حکیم و دانشمند بود که سخنان عالمانه و حکیمانه او هنوز هم مورد توجه همگان بوده و در صداقت گفتار و صراحت لهجه زبانزد عام و خاص است. ابن حجر می نویسد: مناقب و فضایل ابوذر به طور جد بسیار زیاد بوده است.
او نخستین کسی بود که رسالت پیامبر اسلام و نبوت آن حضرت صلی الله علیه و آله را به ایشان تبریک و تهنیت گفته است و همین موضوع در ماجرای مسلمان شدنش مشهور است. او سه سال قبل از بعثت عبادت می کرد و نماز شب می خواند و چهارمین نفری بود که اسلام آورد و با پیامبر صلی الله علیه و آله پیمان بست که در راه خدا ملامت ملامت کننده ای او را از راه حق باز ندارد، و او از نظر عبادت و مناسک چون عیسی بن مریم علیه السلام بود و آسمان بر راستگوتر از او سایه نیفکنده است.
وی از بزرگان علم و فضیلت و از اعاظم زهد و تقوا به شمار می آید و شکی نیست که وی نزد همه مسلمانان و شخص پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و امیرمومنان علیه السلام جایگاهی بی نظیر داشته است. وی مقارن با مهاجرت مسلمانان، به شهر مدینه هجرت کرد و در زمان خلافت عثمان به «ربذه» تبعید شد و در همان جا در گذشت. شیخ طوسی در بخش دیگر کتاب خود، ابوذر را از یاران صدیق امیرالمومنین علی علیه السلام به شمار آورده و او را یکی از ارکان اربعه دانسته است.
شیخ مفید در کتاب خصال از محمد بن جعفر المودب نقل می کند که: ارکان اربعه از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله عبارتند از: سلمان، مقداد، ابوذر و عمار.
عـلامـه مـجـلسی در(عین الحیاة) فرمود آنچه از اخبار خاصّه و عامّه مستفاد میشود آن اسـت کـه بـعـد از رتـبـه مـعـصومین(ع) در میان صحابه کسی به جلالت قدر و رفـعـت شـأن سـلمـان فـارسـی و ابـوذر و مـقداد نبود و از بعضی اخبار ظاهر میشود که سلمان بر او ترجیح دارد و او بر مقداد.
از امـام مـوسـی کاظم(ع) نیز نقل شده است که "در روز قیامت منادی از جـانـب ربـّالعـزّة نـدا کند که کجایند حواری و مخلصان محمّد بن عبداللّه که بر طریقه آن حـضـرت مـسـتـقـیـم بـودنـد و پـیمان آن حضرت را نشکستند؟ پس برخیزند سلمان و ابوذر و مـقـداد."
امام صادق(ع) نیز از پیغمبر صـلی اللّه عـلیـه و آله و سـلّم نقل میکنند کـه "خـدا مـرا امر کرده است به دوستی چهار کس از صحابه، گفتند: یا رسول اللّه کیستند آن جماعت؟ فرمودند که علیّ بن ابی طالب و مقداد و سـلمـان و ابوذر."
همچنین در کتب سنی و شیعه آمده است که حـضـرت رسـول(ص) فرمودهاند که "آسمان سایه نکرده بر کسی و زمین برنداشته کسی را که راستگوتر از ابوذر باشد."
جندب فرزند جناده از افراد قبیله «بنیکنانه» در سرزمین یمن بود. او قبل از بعثت پیامبر (ص) از پرستش بت قبیله خویش «فلس» امتناع جست و به خداوند یکتا ایمان آورد. زمانیکه خبر ظهور پیامبر (ص) را در مکه شنید برادرش را به آنجا فرستاد تا اطلاعاتی به دست آورد اما پس از بازگشت برادر برای اطمینان خاطر راه مکه را در پیش گرفت و به مدت سه روز در خانه امیر مؤمنان (ع) مهمان گشت. آنگاه در مورد نبیاکرم (ص) از امام علی (ع) سؤالاتی پرسید و با راهنمایی امام (ع) به خانه ارقم رفت. ابوذر در میان شمار اولین نفرات به اسلام ایمان آورد و با وجود منع پیامبر (ص) مبنی بر اظهار آشکار به اسلام در میان قریش کنار مسجدالحرام فریاد زد : لاالهالاالله، محمد رسولالله (ص)، وی تا زمان هجرت حضرت محمد (ص) به مدینه در زادگاهش ماند و بعد از تشکیل حکومت اسلامی به مدینه مهاجرت کرد ابوذر در جنگهای نمابه، حنین، کرز بن جابر فهری، فتح مکه و تبوک در رکاب رسولالله (ص) جنگید و پسرش را در نبرد غابه از دست داد. در زمان جنگ خیبر او به عنوان جانشین پیامبر (ص) در شهر ماند. بعد از رحلت پیامبر (ص) به جرگه یاران و شیعیان امیرمؤمنان (ع) پیوست و هیچگاه با خلفای سه گانه بیعت نکرد. در زمان خاکسپاری دختر گرامی پیامبر اکرم (ص) نیز او امام علی (ع) را یاری رساند و در مراسم تشییع حاضر شد. ابوذر در هنگام حرکت عثمان به علت مخالفت با او به شام تبعید شد. اما بعد از مدتی به اصرار معاویه و ترس از قیام و شورش مردم به مدینه بازگشت. عثمان که تحمل شنیدن سخنان او را نداشت و او را خطری بزرگ برای خلافت جائر از خود میدانست به ربذه تبعید کرد و مردم را از مشایعت او برحذر داشت. ولی امیرمؤمنان (ع) به همراه حسین (ع)، عبدالله بن جعفر و عمار یاسر او را تا دروازههای شهر بدرقه کردند. ابوذر روایتگر راستگوی سخنان پیامبر (ص) سرانجام در سال ۳۲ ه.ق غریبانه در صحرای ربذه جان سپرد و مردانی با ایمان مانند حذیقه بن یمان و مالک اشتر که از آنجا میگذشتند او را به خاک سپردند.
شهادت پسر
ابوذر در سالهای آغازین رسالت نبی اکرم (ص) به اسلام ایمان آوردند و این در زمانی بود که تعداد مسلمین حتی به اندازه انگشتان دست نبود. او با شنیدن سخنان پیامبر (ص) کنار مسجدالحرام ایستاد و فریاد زد:« اشهد ان لاالهالاالله، محمد رسولالله (ص) و ناگهان مشرکین قریش به او حمله کردند. عباس عموی پیامبر (ص) برای نجات جان او جلو دوید و به کفار گفت:«اگر او را بکشید قبیله غفار که بر سر راه بازرگانان مکه زندگی میکنند، انتقام او را خواهند گرفت و راه را ناامن خواهند کرد.بعد از این اتفاق پیامبر (ص) او را به زادگاهش فرستاد و ابوذر تا زمان هجرت رسول اکرم (ص) در آنجا ماند. پس به مدینه رفت و در سریه «کرز بن جابر فهری» در جرگه سواران به جنگ با کافران پرداخت در فتح مکه و حنین در حالیکه پرچم قبیله بنی غفار را در دست داشت حاضر گردید. او در سال ششم هجرت از پیامبر (ص) اجازه خواست تا شتران ماده حضرت (ص) را برای چرا به منطقه «غابه» ببرد. پیامبر در مقابل اصرار او فرمود : گوئی تو را میبینم در حالیکه پسرت کشته شده، همسرت اسیر گشته و تو به عصای خود تکیه دادهای، اینگونه تو به نزد من بازخواهی گشت، زیرا ما از کنیه «عینیه بن حصن» در امان نیستم و غابه به محل زندگی او نزدیک است. ابوذر با اصرار فراوان با شتران به آنجا رفت. اما نیمه شب «عینیه» به او حمله کرد. پسرش را گشت و همسرش را به اسارت گرفت. ابوذر سریع بند پای شتران را باز نمود و آنها را از آن محل دور کرد. سپس به نزد پیامبر (ص) رفت. پیامبر (ص) با دیدن او لبخند زدند.
آفرین بر ابوذر
پیامبر (ص) برای جنگ با قبیله تبوک به راه افتاد. من به خاطر شترم از سپاه عقب افتادم زیرا شترم بسیار نحیف و لاغر بود و توان حرکت نداشت. تصمیم گرفتم چند روزی به آن علوفه دهم و بعد به سپاه ملحق شوم. چند روز بعد به راه افتادم اما در محله «ذی المروه» و چون قدرتی برای حرکت نداشت، روز بعد خود با پای پیاده به راه افتادم. هوا شدیداً گرم بود شهر خالی از مردان مبارز بود، در میان راه نیز کسی را ندیدم، که قصد داشته باشد به سپاه رسولالله (ص) بپیوندد. بالاخره به نزدیک سپاه رسیدم از دور پیامبر (ص)را دیدم یکی از یاران مرا دید و به پیامبر (ص) گفت: مردی تنها در راه است. حضرت (ص) فرمودند:«باید ابوذر باشد» پیامبر (ص) به طرفم آمد و فرمود : آفرین بر ابوذر که تنها راه میرود، تنها میمیرد، تنها برانگیخته میشود، ای ابوذر برای چه تأخیر داشتی؟ تمام آنچه که اتفاق افتاده بود را به حضرت اطلاع دادم، پیامبر (ص) دوباره فرمودند:« نبود تو مثل این بود که یکی از عزیزان خانوادهام از من عقب ماند، و نرسیده است. خداوند در هر گامی که برداشتی تا به من رسیدی گناهی از تو را آمرزیده است». عطش زیادی داشتم بارم را بر زمین نهادم مسلمین برایم آب آوردند و در جوار رسولالله (ص) سیراب شدم.
تبعید به شام
پس از رحلت پیامبر (ص) ابوذر با خلفای سه گانه بیعت نکرد، و همیشه از حقانیت امیر مؤمنان (ع) و غصب خلافت سخن میگفت. تا اینکه به عثمان اطلاع دادند ابوذر در جایگاه رسولالله (ص) از پیامبر (ص) حدیث روایت کرده و در کنار در مسجد به مردم گفته :«ای مردم… منم ابوذر غفاری، همانا خدا برگزید است آدم و نوح و خاندان ابراهیم را بر جهانیان نسلی که از یکدیگر پدید آمدند و خدا شنوا و داناست». محمد (ص) برگزیده از نوح است و آل ابراهیم و سلاله اسماعیل و خاندان هدایت کننده از محمد (ص) است. همانا که بزرگ ایشان بزرگوار است و برتری را شایستهاند، …. محمد (ص) وارث دانش آدم و برتریهای پیامبران است و علیبنابیطالب (ع) وارث علم اوست. ای امت سرگردان بعد از پیامبر اگر شما کسی را که خدا مقدم دانسته بر احوال و کارها قبول میکردید و کسی که خود او را از این عقب رانده کنار میگذاشتید و ولایت را در خاندان پیامبر (ص) نزد اینان (ائمه (ع) مییافتید، ولیکن اکنون که چنین کردید، بدفرجامی کار خود را بچشید…..» ابوذر بارها روش نادرست عثمان را به او گوشزد نمود و او را از این کار نهی نمود.به طوری که وقتی عثمان پرسید:« آیا ایرادی دارد که ما چیزی از بیتالمال مسلمانان را بگیریم و برای حوائج خود خرج کنیم و به شما نیز بدهیم؟ «کعب الاحبار» گفت: خیر اشکالی ندارد، در همین لحظه ابوذر برخاست و با عصای خود به سینه کعب زد و پاسخ داد:« ای یهودیزاده، به چه جرأت درباره دین ما سخن میگوئی»، عثمان که از سخنان ابوذر به تنگ آمده بود، او را به شام تبعید کرد، تا دیگر توسط صحابی راستگوی رسولالله (ص) مؤاخده نگردد.
در جست و جوی اجرای عدالت
مردم در فقر و تنگدستی بودند اما مسئولین حکومتی با ساختن کاخ و استفاده از بیتالمال غافل از حال مردم مشغول خوشگذرانی بودند ابوذر طاقت دیدن این صحنهها را نداشت، روزی در میان جمع بنیامیه برخاست و گفت : چرا ثروتها را روی یکدیگر میریزید، و منافع را مخصوص خود ساختهاید؟ چرا در عصری که مردم روی خاک خوابیدهاند، شما غرق در عیش و نوش هستید؟ هیچ توجهی به مردم حاجتمند ندارید؟ ای عثمان کارهای تازهای پیش گرفتهای که ما با آن آشنایی نداریم به خدا سوگند کردار تو نه در قرآن پیدا میشود و نه در سنت پیامبر (ص) دیده میشود. به خدا سوگند میبینم که نور حق خاموش میگردد و باطل حیات مییابد. حرف راست تکذیب میشود و بدون پرهیزکاری سود طلبی رواج دارد. ای ثروتمندان با فقرا همراهی و برادری کنید، بر آنان که طلا و نقره انبار میکنند و در راه خدا انفاق نمی یابند بشارت بده که آهن گداخته پیشانی، پهلو و پشت شما را داغ میکنند، پردههای حریر آویزان ساختهاید، متکاهای دیبا تهیه کردهاید، و با خوابیدن روی پشمهای نرم خو گرفتهاید اما رسولخدا (ص) روی حصیر میخوابید. غذاهای رنگارنگ در اختیار شماست ولی محمد (ص) از نان جوین سیر نمیگردید. من از مردمی که خوراک خود را در منزل نمییابند تعجب میکنم که چگونه با شمشیر کشیده از منزل بیرون نمیآیند و وقتی که فقر در شهری راه یافت کفر به او میگوید، مرا با خود همراه داشته باش». زمانیکه معاویه کاخ سبز خود را ساخت ، ابوذر شخصی را به نزد او فرستاد و گفت : ای معاویه! اگر این کاخ سبز را از خزانه ساختهای، به ملت خیانت کردهای، و اگر از اموال خویش ساختهای اسراف نمودهای…
جز حق با تو انس نمیگیرد
ابوذر با ورود به مدینه باز هم سعی نمود، تا خلیفه را به راه راست هدایت کند یکبار به عثمان گفت : پیامبر (ص) فرمود: هرگاه شما مردان بنیامیه در حکومت به سی مرد رسید. سرزمینهای خدا را چون ملک شخصی زیر فرمان می گیرند، خدا را بنده خویش فرض میکنند و در دین خدا نیرنگ میکنند. عثمان امیرالمؤمنین (ع) را فراخواند و پرسید:«ابوالحسن (ع) تو نیز چنین سخنی را از پیامبر(ص) شنیدی، امام علی (ع) فرمودند:«آری زیرا از پیامبر (ص) شنیدم» آسمان سایه نیفکند، و زمین برنداشته است مردی راستگوتر از ابوذر را» عثمان سخنی نگفت، همان روز پول نقد عبدالرحمن بن عوف را آوردند و آنها را در مقابل خلیفه گذاشتند، عثمان گفت :« امیدوارم عبدالرحمن عاقبت به خیر شود، او صدقه میداد و مهماندار بود. این باقی مانده مال اوست، کعبالاحبار سخن او را تصدیق کرد، ابوذر با عصا به سر کعب زد و گفت : ای یهودیزاده! کسی که مرده و این مال به جا گذاشته خیر دنیا و آخرت داشته در صورتیکه پیامبر (ص) فرمود:«راضی نیستم بمیرم و هموزن یک قیراط از من به جا ماند». عثمان بعد از این واقعه او را به ربذه تبعید کرد و دستور داد کسی با او صحبت نکند، اما امیرمؤم