هجرت پیامبر از مکه به مدینه را چه میگویند



هجرت پیامبر از مکه به مدینه را چه میگویند را از سایت هاب گرام دریافت کنید.

هجرت به مدینه

هجرت به مدینه، مهاجرت پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان از مکه به یثرب (مدینه) در آخر سال سیزدهم و ابتدای سال چهاردم بعثت است. علت اصلی مهاجرت مسلمانان به یثرب، فشار و آزارهای مشرکان مکه و بیعت عقبه اهالی یثرب با پیامبر(ص) برای دفاع از مسلمانان در صورت هجرت ایشان به این شهر بود. این واقعه در زمان خلافت خلیفه دوم به صورت رسمی، مبدأ تاریخ مسلمانان شد.

جنگ‌های قبایل یثرب

قبل از هجرت پیامبر(ص) به یثرب، بین قبایل یثربی از جمله اوس و خزرج جنگ‌های طولانی برقرار بود. جنگ بعاث (آخرین منازعه اوس و خزرج) طرفین را به ستوه آورد، و بعد از متارکه، زمینه روانی لازم برای نفوذ و انتشار اسلام را در یثرب فراهم ساخت[۱] به طوری که دو سه سال بعد، دیدارهای پیاپی مردم یثرب با پیامبر(ص) در موسم حج (دهم تا سیزدهم بعثت) به بیعت اول و دوم عقبه و نهایتاً هجرت آن حضرت و سایر مسلمانان به یثرب (مدینه) انجامید.[۲]

آغاز هجرت مسلمانان به یثرب

پس از بیعت عقبه و بازگشتن هفتاد و پنج نفر اصحاب بیعت دوم عقبه به مدینه و آگاه شدن قریش از دعوت و بیعتی که اوس و خزرج با رسول خدا(ص) انجام داده‌اند، سخت‌گیری قریش نسبت به مسلمانان شدت یافت به گونه‌ای که زندگی در مکه برای مسلمانان بسیار سخت شد، تا آنکه از رسول خدا اذن هجرت خواستند و رسول خدا به آنان فرمود رهسپار مدینه شوند و نزد برادران انصار خود روند و به آنان گفت: «خدای عزّ و جلّ برای شما برادرانی و محلّ امنی در آنجا قرار داده است».[۳]

بنابر روایات، مسلمانان دسته دسته، رهسپار مدینه شدند و رسول خدا به انتظار اذن خدا در مکه باقی ماند. هجرت مسلمانان به مدینه از ذی الحجّه سال سیزدهم بعثت آغاز شد.[۴]

آیات هجرت

درباره هجرت به مدینه و ماجراهای آن، آیاتی نازل شده است؛ از جمله:

نخستین مهاجران

اقوال درباره نخستین مهاجران به مدینه مختلف است. براساس برخی منابع تاریخی، اولین نفری که از اصحاب پیامبر (ص) به یثرب وارد شد، پسر عمّه رسول خدا ابو سلمه بود که از حبشه بازگشت و به مکه آمد. وقتی قریش به او آزار رساندند و باخبر شد که مردمی در مدینه به دین اسلام گرویده‌اند، یک سال قبل از بیعت دوم عقبه به مدینه هجرت کرد.[۷] سپس به ترتیب عامر بن ربیعه، با همسرش لیلی دختر ابو حشمه عدوی، عبداللّه بن جحش بن رئاب اسدی، با خانواده و برادرش ابو احمد عبد بن جحش مهاجرت کردند؛ چنان که خانه بنی جحش خالی شد و کسی در آن نماند.[۸]

ابو سلمه و عامر و عبد اللّه و برادرش همگی در محلّه قباء در میان قبیله بنی عمرو بن عوف بر مبشّر بن عبد المنذر وارد شدند. سپس مهاجران دسته‌دسته به مدینه می‌رسیدند. از جمله از طایفه بنی غنم بن دودان بن اسد بن خزیمه که مردان و زنانشان همگی مهاجرت کردند.[نیازمند منبع]

علاوه بر عبد اللّه و برادرش: عکاشة بن محصن، شجاع و عقبه پسران وهب، اربد بن حمیر، منقذ بن نباته، سعید بن رقیش، محرز بن نضله، یزید بن رقیش، قیس بن جابر، عمرو بن محصن، مالک بن عمرو، صفوان بن عمرو، ثقف بن عمرو، ربیعة بن اکثم، زبیر بن عبیده، تمّام بن عبیده، سخبرة بن عبیده، محمّد بن عبد اللّه بن جحش، و از زنانشان: زینب دختر جحش، ام حبیب دختر جحش، جذامه دختر جندل، امّ قیس دختر محصن، امّ حبیب دختر ثمامه، آمنه دختر رقیش، سخبره، دختر تمیم، حمنه دختر جحش. سپس عمر بن خطاب و عیاش بن ابی ربیعه مخزومی.[۹]

تصمیم قریش بر قتل پیامبر(ص)

چون «بیعت دوم عقبه» در ذی الحجّه سال سیزدهم بعثت به انجام رسید، و سپس در فاصله‌ای کمتر از سه ماه، بیشتر اصحاب رسول خدا(ص) به سوی مدینه رهسپار شدند و مردان قریش دانستند که یثرب به صورت پایگاه و پناهگاهی برای رسول خدا(ص) و یاران او درآمده و مردم آن برای جنگیدن با دشمنان رسول خدا آماده‌اند، از هجرت رسول خدا(ص) بیمناک شدند. به همین جهت برای جلوگیری از آن، درآخر ماه صفر سال ۱۴ بعثت در دارالندوه جلسه‌ای برقرار کردند. سپس از هر طایفه‌ای، افرادی انتخاب شدند تا در مورد رسول الله(ص) تصمیم بگیرند. در این حال پیرمردی جلوی در ایستاده بود و هنگامی که می‌خواستند داخل دار الندوه شوند، گفت: مرا هم به داخل ببرید. گفتند: تو که هستی‌ای پیرمرد؟ گفت: من پیرمردی از قبیله بنی مُضَر (و بنابر برخی نقل‌ها پیرمردی از اهل نجد) هستم و نظری دارم که شما را به آن راهنمایی می‌کنم.

پس همگی وارد شدند و نشستند و به مشاوره پرداختند، در حالی که پیرمرد هم نشسته بود. پس از بحث و نظر قرار گذاشتند که رسول الله را اخراج کنند. او گفت: این رأی خوبی نیست، اگر او را اخراج کنید، افرادی را جمع می‌کند و با شما خواهد جنگید. گفتند: راست می‌گویی، این رأی خوبی نیست. برای همین با هم مشورت کردند و قرار گذاشتند که وی را حبس کنند. او گفت: این رأی خوبی نیست، اگر چنین کنید، از آنجا که محمد(ص) مردی شیرین زبان است، فرزندان و بردگان شما را به تدریج فاسد می‌کند و اگر برادر و فرزند و همسر شما را فاسد کند حبس وی چه فایده‌ای خواهد داشت؟ سپس با هم مشورت کردند و تصمیم گرفتند که وی را به قتل برسانند و برای این کار جوانانی را از هر یک از طوایف انتخاب کنند که با شمشیر آن حضرت را بکشند.[۱۰]

بنابر برخی نقل‌ها آن پیرمرد ابلیس بوده است.[۱۱]

لیلة المبیت

در شب پنجشنبه اوّل ماه ربیع الاول (سال چهاردهم بعثت) رسول خدا(ص) از مکه بیرون رفت و در همان شب علی(ع) در بستر رسول خدا خوابید و آن شب را لیلة المبیت گفتند.[نیازمند منبع]

علت آن هم آگاهی پیامبر(ص) از نقشه مشرکان قریش برای ترور بود که برخی بیان می‌دارند که آیه وَ إِذْ یمْکرُ بک الَّذینَ کفَرُوا لِیثْبتُوک أَوْ یقْتُلُوک أَوْ یخْرِجُوک وَ یمْکرُونَ وَ یمْکرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُ الْماکرینَ (ترجمه: هنگامی که کافران ضد تو حیله کنند تا تو را زندانی کنند یا بکشند یا تبعید نمایند آنان با خدا از در حیله وارد می‌شوند خداوند حیله می‌کند و خداوند بهترین حیله کنندگان است.)[ انفال–۳۰] درباره همین خبردادن به پیامبر(ص) نازل شده است.[۱۲]

لیلة المبیت شبی است که پیامبر(ص) به امر الهی از مکه به مدینه هجرت کرد و به سبب تصمیم سران قریش بر قتل آن حضرت، از علی(ع) خواست تا به جای او در بسترش بخوابد و مشرکان متوجه عدم حضور پیامبر نشوند. خداوند در عظمت این جانفشانی علی(ع) آیه «وَمِنَ النَّاس مَن یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بالْعِبَاد»﴿۲۰۷﴾ (ترجمه: و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می‌فروشد، و خدا نسبت به [این‌] بندگان مهربان است.)[ بقره–۲۰۷] را نازل فرمود.[۱۳]

حضور در غار ثور

رسول خدا در شب اول ربیع الاول رهسپار غار ثور شد و ابوبکر بن ابوقحافه نیز با وی همراه گشت و پس از سه روز که در غار ثور ماندند، در شب چهارم ربیع الاول راه مدینه را در پیش گرفتند.[۱۴]

شروع همراهی ابوبکر با پیامبر (ص) چندان مشخص نیست و برخی گفته‌اند پیامبر (ص) در راه اتفاقی ابوبکر را دید و همراه خود برد.[۱۵] همچنین نقل دیگری است که پیامبر (ص) در شب حمله مشرکان به خانه ابوبکر رفت و از آنجا به طرف غار ثور رهسپار شد.[۱۶] قول سومی است که بیان می‌دارد ابوبکر به سراغ پیامبر (ص) آمد و علی (ع) او را به مخفیگاهش راهنمایی کرد.[۱۷]

اقدامات حضرت علی(ع)

حضرت علی(ع) پس از رفتن پیامبر(ص) به غار ثور صبر کرد تا شب آینده فرا رسید. او همراه هند بن ابی هاله حرکت کرد تا نزد رسول الله(ص) در غار رفتند و در آنجا آن حضرت(ص) به هند دستور داد که برای وی و همراهش دو شتر خریداری کند. ابوبکر گفت: ای پیامبر خدا، برای خود و شما دو مرکب آماده کرده‌ام که با آنها تا مدینه سفر می‌کنیم. رسول الله(ص) فرمود: من هر دو و حتی یکی از آنها را قبول نمی‌کنم، مگر آن که بهای آنها را بپردازم. ابوبکر گفت: اختیار با شماست و او به علی(ع) دستور داد که بهای شترها را بپردازد و سپس به او سفارش کرد که امانت‌ها را رد کند و تعهدات او را بپردازد.[نیازمند منبع]

علی(ع) سه شبانه روز در مکه ماند و امانت‌های مردم را که نزد رسول‌ خدا بود، به صاحبانش رسانید، و هنگامی که از این کار فراغت یافت به مدینه هجرت کرد و همراه رسول خدا در خانه کلثوم بن هدم منزل گزید.[۱۸]

تعقیب پیامبر(ص)

قریش پس از آنکه در نقشه خود ناکام ماندند، کوشیدند پیامبر(ص) را پیش از آن که به مدینه برسد بیابند و بکشند. از این رو، رد او را گرفتند تا به غار ثور رسیدند. یکی از آنان گفت: از اینجا عبور نکرده‌اند یا این که به آسمان عروج کرده‌اند و یا در زمین فرو رفته‌اند.[۱۹]

بنابر برخی نقل‌ها، خداوند عنکبوتی را مأمور کرد تا با تارهای خود، درِ غار را ببندد. وقتی تعقیب‌کنندگان تارها را دیدند، به این نتیجه رسیدند که کسی وارد غار نشده است و بدین ترتیب دست از تعقیب کشیدند.[۲۰] همچنین نقل شده است فرشته‌ای به صورت انسان و سوار بر اسب رسید و گفت: محمد اینجا نیست، در این دره‌ها جستجو کنید تا او را بیابید. پس مشرکان از غار دور شدند و در کوه‌ها و دره‌ها مشغول جستجو شدند.[۲۱]

حرکت به سوی یثرب و توقف در قبا

پیامبر(ص) سه روز در غار ماند و آنگاه به سوی مدینه حرکت کرد.[۲۲] پیامبر(ص) ۱۲ ربیع‌الاول هنگام ظهر به یثرب رسید و در قباء توقف کرد و نماز خواند. در آنجا میهمان (بنی) عمرو بن عوف شد و کمی بیشتر از ده روز پیش آنان اقامت کرد.

افراد این قبیله از پیامبر خواستند تا پیش آنان بماند و برایش خانه‌ای بسازند؛ اما او نپذیرفت و فرمود که منتظر رسیدن علی بن ابی طالب(ع) است و همانجا ماند تا علی بن ابی طالب رسید.[۲۳]

ورود به مدینه

منابع روایی ماجرای ورود پیامبر(ص) به یثرب را مفصل بازنوشته‌اند.[نیازمند منبع] از جمله به نقل عبد الرحمن بن عویم بن ساعده آورده‌اند که چون از حرکت رسول خدا از مکه‌ خبر یافتیم و انتظار ورود او می‌رفت، همه روزه پس از نماز بامداد، از مدینه بیرون می‌رفتیم و در بیرون شهر به انتظار ورود رسول خدا می‌نشستیم و موقعی که سایه‌ها از میان می‌رفت و دیگر سایه‌ای پیدا نمی‌کردیم، به مدینه بازمی‌گشتیم.

در همان روز ورود رسول خدا نیز در بیرون شهر به انتظار ورود او بودیم تا سایه‌ها از میان رفت و ناچار بر اثر شدّت گرما به خانه‌های خود بازگشتیم و در همان موقعی که ما در خانه‌های خود بودیم، رسول خدا وارد شد. نخستین کسی که او را دید مردی از یهود بود که از کار هر روزه ما با خبر بود و می‌دانست که ما در انتظار ورود رسول خدا هستیم. پس با صدای بلند فریاد زد:‌ای «بنی قیله» بخت شما رسید. با شنیدن این صدا از خانه‌ها بیرون ریختیم و نزد رسول خدا رفتیم و ابو بکر نیز همراه وی بود و چون بیشتر ما رسول خدا را ندیده بودیم، هنگامی که سایه از رسول خدا گشت و ابوبکر برخاست و بر آن حضرت سایه افکند، او را شناختیم.

رسول خدا در محله قبا بر کلثوم بن هدم یکی از مردان بنی عمرو بن عوف وارد شد و برای ملاقات با مردم در خانه «سعد بن خیثمه» که زن و فرزندی نداشت و مهاجران مجرّد در خانه وی منزل کرده بودند، می‌نشست.[۲۴]

مبدأ تاریخ اسلام

اهمیت هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه تا آنجا بود که مبداء تاریخ مسلمانان قرار گرفت. در اینکه چه کسی آن را مبداء تاریخ قرار داد دو قول است:

پانویس

منابع


منبع مطلب : fa.wikishia.net

مدیر محترم سایت fa.wikishia.net لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.

هجرت محمد

هجرت محمد

هجرت محمد که گاهی به خلاصه هجرت نیز خوانده می‌شود، واقعهٔ هجرت محمد پیامبر اسلام و همراهانش از شهر مکه به یثرب است که در سال ۶۲۲ میلادی/۱ قمری صورت گرفت. این واقعه منجر به ایجاد اولین حکومت اسلامی در یثرب (که بعداً مدینةالنبی یا به‌خلاصه مدینه نامیده شد) شد و به علت اهمیتش در اسلام مبدأ تاریخ مسلمانان در دو تقویم هجری خورشیدی و هجری قمری در این سال گرفته شده‌است.

هجرت و زمینه‌های آن[ویرایش]

بیعت عقبه اول و عقبه دوم[ویرایش]

در عربستان افراد زیادی به قصد تجارت یا به جا آوردن حج در کعبه به مکه سفر می‌کردند. محمد از این موقعیت استفاده کرد و بختش را برای یافتن خانه‌ای جدید برای خود و پیروانش آزمود. پس از چندین مذاکره ناموفق، در صحبت با تعدادی از اهالی یثرب (که بعدها مدینه خوانده شد) امیدی یافت.[۱] جمعیت عرب یثرب بدین جهت که گروهی از یهودیان در آن شهر زندگی می‌کردند، با یکتاپرستی تا حدی آشنا بودند.[۱] گروهی از اهل یثرب که به مکه آمده بودند با محمد پیمانی بستند که به «پیمان عقبه اول» شهرت یافت.

به گفته ابن اسحاق پیمان عقبه اول بین محمد و دوازده تن از اهل یثرب که بسیاری از آنان از «بنی النجار» اقوام مادری محمد بودند، منعقد شد. ابن اسحاق در ادامه بیان می‌کند که در آن زمان محمد اجازه جنگ از سوی خداوند نیافته بود و با شروطی موسوم به «بیعةالنساء» با ایشان بیعت کرد و از قول برخی از انصار اینگونه نقل می‌کند که «ما با رسول‌الله بیعت کردیم بر شیوه بیعت زنان، تا به خداوند چیزی را شریک نگردانیم، دزدی نکنیم، زنا نکنیم، فرزندانمان را نکشیم، بهتان نزنیم و به‌طور آشکار گناه نکنیم. اگر وفا کردیم بهشت پاداش است و اگرنه، تصمیم با خداوند است: اگر خواست می‌بخشد و اگر خواست مجازات می‌کند».[۲]

به گفته ابن اسحاق محمد قبل از بیعت عقبه اول اجازه جنگ از سوی خداوند نیافته بود؛ او و مسلمانان به دعوت بسوی خداوند و صبر در برابر اذیت و آزار قریش و دشمنان فرمان داشتند. اما هنگامی که قریش همچنان به شدت و زیاده‌روی در آزار و اذیت و ظلم به مسلمانان ادامه داد، آنگاه آیات ۳۹ تا ۴۱ سوره حج اولین آیاتی است که به مسلمانان اجازه می‌داد تا با کسانی که به ایشان ظلم می‌کنند و از خانه‌هایشان بیرون می‌کنند، بجنگند.

پیامبر پس از پیمان اول ۱ مصعب بن عمیر را به یثرب فرستاد تا برای آنها قرآن بخواند و اسلام را بیاموزد. او اولین نماز جمعه را در یثرب خواند و بسیاری از جمله سعد بن معاذ توسط او اسلام آوردند.[۲] بدین ترتیب در مدینه افرادی، تقریباً از تمامی قبایل، به آیین اسلام گرویدند تا آنجا که در سال بعد ۷۵ مسلمان از مدینه جهت حج و ملاقات محمد به مکه آمدند. آنها او را به صورت مخفیانه و در شب ملاقات کرده و با او پیمانی بستند که به «پیمان دوم عقبه»، یا «پیمان جنگ» شهرت یافت.[۳]

در پیمان عقبه دوم محمد پس از دعوت به اسلام، بیعتش با فرستادگان یثرب را مشروط به این کرد که آنان همان‌طور که از زنان و فرزندانشان حمایت کنند، از او نیز پشتیبانی به عمل آورند. آنچه محمد به آنان گفت این بود: «خون من خون شماست، حرمت من حرمت شما. از شمایم و شما نیز از من هستید. با هرکه بجنگید می‌جنگم و با آنکه دوستی کنید، در صلح خواهم بود.» به همین دلیل بیعت دوم به «بیعة الحرب» مشهور گردید. در این بیعت هفتاد و سه مرد و دو زن حضور داشتند که دوازده تن از آنان از بزرگان مدینه بودند، نه تن از بزرگان خزرج و سه تن از بزرگان خاندان اوس.[۲] پس از پیمان عقبه، محمد پیروانش در مکه را تشویق به مهاجرت به یثرب کرد. مانند قضیه هجرت به حبشه، قریش سعی کرد تا از خروج یاران محمد از مکه جلوگیری نماید ولی این تلاشها ناموفق بود و تقریباً تمامی مسلمانان موفق به ترک مکه شدند.[۴]

هجرت به مدینه[ویرایش]

یک هیئت که شامل دوازده تن از بزرگان خاندان‌های مهم مدینه بودند، از محمد دعوت نمودند تا به عنوان یک غریبه بیطرف، به داوری بین اهالی شهر مدینه بپردازد.[۵][۶] ساکنان یثرب (اعراب و یهودیان)، تا قبل از سال ۶۲۰ میلادی حدود صد سال درگیر جنگ‌های داخلی بودند[۵] و کشت و کشتارهای مکرر و عدم توافق در زمینه پرداخت خون‌بهای کشته‌شدگان، خصوصاً پس از جنگ بُعاث که تمامی قبایل یثرب در آن مشارکت داشتند، این امر را برای ایشان آشکار ساخته بود که مفاهیم قبیله‌ای مانند «چشم برای چشم» دیگر قابل اعمال نبوده مگر اینکه شخصی صلاحیت‌دار در موارد مورد اختلاف داوری کند.[۵] نمایندگان فرستاده شده از مدینه، از طرف خود و اهالی شهر یثرب متعهد شدند تا محمد را در جامعه خویش پذیرفته و از او در مقابل خطرات جانی، مانند خود، محافظت به عمل آورند.[۱]

بر اساس روایات اسلامی، قریش از خروج مسلمانان از مکه آگاه شده و برای قتل محمد نقشه‌ای را به اجرا گذاشتند. محمد به کمک علی بن ابیطالب، کسانی که مراقبش بودند را گمراه نموده و مخفیانه به همراه ابوبکر از شهر خارج شد.[۷] بدینسان در سال ۶۲۲ میلادی (برابر با سال سیزدهم پس از شروع دعوت خود) محمد به مدینه، که یک واحه زراعتی بزرگ بود، هجرت نمود و همراهان وی که با او از مکه به مدینه مهاجرت کردند به مهاجرین شهرت یافتند.[۱] و اهالی یثرب که پیامبر و مهاجرین را یاری رسانده بودند، از آن پس به انصار نام برده می‌شدند. این هجرت مبدأ تاریخ مسلمانان شد. مدینه تا قبل هجرت محمد «یثرب» نامیده می‌شد و بعد از این هجرت «مدینه النبی» خوانده شد.


زمان‌بندی[ویرایش]

پانویس[ویرایش]

منبع مطلب : fa.wikipedia.org

مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.

هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه چگونه اتفاق افتاد؟

هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه چگونه اتفاق افتاد؟/ هجرت، مبدأ تاریخ اسلامبه گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ در سال یازدهم بعثت، گروهی از مردم یثرب به مکه آمدند و پس از شنیدن سخنان رسول خدا (ص) مسلمان شدند. آنها در سال بعد، در عقبه اول با رسول خدا (ص) بیعت کردند و سال بعد از آن هفتاد و دو مرد و زن یثربی در همان عقبه با رسول خدا (ص) بر سر حمایت و حفظ جان ایشان بیعت کردند؛ اما فشار‌های قریش بر مسلمانان روز به روز بیش‌تر می‌گشت و مکه دیگر محیط امنی برای ایشان نبود، به همین دلیل رسول خدا (ص) در سال سیزدهم بعثت فرمان هجرت به یثرب را -که پس از ورود ایشان به این شهر مدینه النبی (ص) نام گرفت- صادر کردند.

 بیعت عقبه اول

هنگامی که موسم حج سال یازدهم بعثت رسید، دوازده نفر از انصار مدینه به منظور تکمیل بیعت سال گذشته به سوی مکه رهسپار شدند؛ این دوازده نفر که ده نفرشان از قبیله خزرج و دو نفرشان از قبیله اوس بودند با رسول خدا (ص) بیعت کردند. بیعت ایشان به بیعت عقبه اول معروف شد. آنها در این دیدار با رسول خدا (ص) بیعت کردند، که محتوای این بیعت چنین بود که مسلمانان انصار متعهد شوند که: «به خداوند شرک نورزند، دزدی و زنا نکنند، فرزندانشان را نکشند، دروغ در مورد اولادی که در میانشان می‌آید، نگویند، در کار معروف عصیان نورزند، و هر کس چنین کند، پاداش وی بر خداست و کسی که نکند، بر خداست که او را عذاب کند یا ببخشاید.»

بیعت عقبه دوم

 در موسم حج سال سیزدهم بعثت، جمع زیادی از مردم یثرب به قصد حج عازم مکّه شدند. در میان این جمعیت که شمارشان به پانصد نفر می‌‌رسید، مشرکان هم حضور داشتند و هم مسلمانانی که تقیه می‌‌کردند و از خوف قوم، مسلمانی خود را پوشیده می‌داشتند. برخی از مسلمانان یثرب با پیامبر (ص) ملاقات کردند، و حضرت با آنان وعده گذاشت که در میانه‌‌های ایام تشریق، شب هنگام که همه خوابیده باشند، با هم دیدار کنند. پیامبر (ص) فرمود که موقع آمدن، خوابیدگان را بیدار نکنند و منتظر غایبان نباشند. آنان با کمال احتیاط، پنهان و جدا از هم، رو به عقبه حرکت کردند تا در آنجا هفتاد یا هفتاد و سه مرد، و دو زن فراهم گشتند. در این دیدار، رسول خدا (ص) فرمودند: «پیمان من با شما این است که باید همانطور که از زنان و فرزندان خود دفاع می‌‌کنید از من نیز دفاع کنید!»، براء بن معرور دست آن حضرت را گرفته و گفت: «سوگند بدانکه تو را به نبوت مبعوث فرموده ما همانطور که از ناموس خود دفاع می‌کنیم از شما نیز دفاع خواهیم کرد، پیمانت را با ما ببند که ما بخدا فرزند جنگ و اسلحه هستیم‌.»

تصمیم به قتل پیامبر (ص) و ماجرای لیلة المبیت

در فاصله‌ای کمتر از سه ماه پس از بیعت عقبه دوم، بیشتر اصحاب رسول خدا (ص) به سوی مدینه رهسپار شدند و مردان قریش که دانستند یثرب به صورت پایگاه و پناهگاهی برای رسول خدا و یاران او درآمده و مردم آن برای جنگیدن با دشمنان رسول خدا آماده‌اند، از هجرت رسول خدا(ص) بیمناک شدند. به همین جهت برای جلوگیری از آن، در آخر ماه صفر سال ۱۴ بعثت در دارالندوه جلسه‌ای برقرار کردند، سپس با هم مشورت کردند و تصمیم گرفتند که وی را به قتل برسانند و برای این کار جوانانی را از هر یک از طوایف انتخاب کنند که با شمشیر آن حضرت را بکشند.

در شب پنجشنبه اوّل ماه ربیع، رسول خدا(ص) از مکه بیرون رفت و در همان شب علی(ع) در بستر رسول خدا خوابید و آن شب را لیلة المبیت گفتند. علت آن هم آگاهی پیامبر(ص) از نقشه مشرکان قریش برای ترور بود که برخی بیان می‌دارند که آیه «وَ إِذْ یمْکرُ بک الَّذینَ کفَرُوا لِیثْبتُوک أَوْ یقْتُلُوک أَوْ یخْرِجُوک وَ یمْکرُونَ وَ یمْکرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُ الْماکرینَ»، «هنگامی که کافران ضد تو حیله کنند تا تو را زندانی کنند یا بکشند یا تبعید نمایند آنان با خدا از در حیله وارد می‌شوند خداوند حیله می‌کند و خداوند بهترین حیله کنندگان است.»، را درباره همین خبردادن به پیامبر(ص) است.

مخفی شدن پیامبر (ص) در غار ثور

رسول خدا (ص) در شب اول ربیع الاول رهسپار غار ثور شد و ابوبکر بن ابوقحافه نیز با وی همراه گشت و پس از سه روز که در غار ثور ماندند، در شب چهارم ربیع الاول راه مدینه را در پیش گرفتند.

حضرت علی(ع) پس از رفتن پیامبر(ص) به غار ثور صبر کرد تا شب آینده فرا رسید. او همراه هند بن ابی هاله حرکت کرد تا نزد رسول الله(ص) در غار رفتند و در آنجا آن حضرت (ص) به هند دستور داد که برای وی و همراهش دو شتر خریداری کند. ابوبکر گفت: «ای پیامبر خدا، برای خود و شما دو مرکب آماده کرده‌ام که با آن‌ها تا مدینه سفر می‌کنیم». رسول الله(ص) فرمود: «من هر دو و حتی یکی از آنها را قبول نمی‌کنم، مگر آن که بهای آنها را بپردازم»، و او به حضرت علی (ع) دستور داد که بهای شترها را بپردازد و سپس به او سفارش کرد که امانت‌ها را رد کند و تعهدات او را بپردازد.

قریش پس از آنکه در نقشه خود ناکام ماندند، کوشیدند پیامبر(ص) را پیش از آن که به مدینه برسد بیابند و بکشند. از این رو، رد او را گرفتند تا به غار رسیدند. یکی از آنان گفت: از اینجا عبور نکرده‌اند یا این است که به آسمان عروج کرده‌اند و یا در زمین فرو رفته‌اند. بنابر برخی نقل‌ها، خداوند عنکبوتی را مأمور کرد تا با تارهای خود، درِ غار را ببندد. وقتی تعقیب‌کنندگان تارها را دیدند، به این نتیجه رسیدند که کسی وارد غار نشده است و بدین ترتیب دست از تعقیب کشیدند.

توقف در قبا و ساخت مسجد

پیامبر(ص) دوازدهم ماه ربیع الاول هنگام ظهر به یثرب رسید و در قبا توقف کرد و نماز خواند. در آنجا میهمان (بنی) عمرو بن عوف شد و کمی بیشتر از ده روز پیش آنان اقامت کرد. افراد این قبیله از پیامبر خواستند تا پیش آنان بماند و برایش خانه‌ای بسازند؛ اما او نپذیرفت و فرمود که منتظر رسیدن علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) است و همانجا ماند تا علی بن ابی‌طالب رسید.

مورّخان و محدّثان را عقیده بر این است که رسول اکرم (ص) پس از استقبال با شکوه و به یاد ماندنی مسلمانان به قباء آمد و در قبیله بنی عمرو بن عوف بر کلثوم بن هدم وارد شد. در آن روز ابو بکر پافشاری می‌کرد تا وارد مدینه شوند، امّا رسول خدا (ص) او را رد کرد و فرمود: «از آنجا نخواهد رفت تا پسر عمو، برادر و محبوب‌ترین خانواده‌اش و کسی که جان خود را فدای او کرد، بیاید.»، رسول اکرم (ص) در مدتی که در قباء بود، مسجد معروف قباء را بنا نهاد.به نظر می ‌رسد که صاحب این اندیشه و بنیان‌گذار نخست این مسجد، عمّار بن یاسر باشد. این مسجد همان مسجدی است که این آیه مبارکه در شأن آن نازل شد: «لَمَسْجِدٌ أُسّسَ عَلَی التَّقْوی‌ مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ»، مسجدی که از روز نخستین بر پایه تقوا بنا شده، سزاوارتر است که در آن (به نماز) ایستی.

هجرت پیامبر (ص) به عنوان مبدأ تاریخ

پس از شکل گیری جامعه و دولت اسلامی، اهمیت هجرت در اندیشه قرآنی و نقش آن در ایجاد یک تحول عمده در توسعه و گسترش اسلام سبب شد تا این واقعه مهم مبدا تاریخ اسلام قرار گیرد؛ در مورد اینکه دقیقا از چه زمانی هجرت به عنوان مبدا تاریخ اسلام تعیین شده اختلاف نظر وجود دارد.

گروهی قائل‌اند که در حدود سال هفدهم هجرت، بنا به دلائل مختلف خلیفه دوم تصمیم گرفت تا مبدائی برای تاریخ اسلام قرار دهد. وقتی این موضوع در میان افراد مختلف مطرح شد، هر یک پیشنهادی دادند، عده‌ای تولد پیامبر (ص)، گروهی بعثت و گروهی دیگر وفات آن حضرت را به عنوان مبدا تاریخ پیشنهاد دادند، در این میان، امیرالمؤمنین (ع) پیشنهاد هجرت به مدینه فرمود و همین نظر مورد پذیرش قرار گفت.

گروه دوم بر این باورند که پیامبر (ص) هنگام ورود به مدینه دستور به کتابت تاریخ داد، و نامه‌هایی از پیامبر (ص) موجود است که  به دستور پیامبر (ص) تاریخ هجری ثبت شده‌است.

آیات هجرت

درباره هجرت به مدینه و ماجراهای آن، آیاتی نازل شده است؛ از جمله:

1- «وَ إِذْ یمْکرُ بک الَّذینَ کفَرُوا لِیثْبتُوک أَوْ یقْتُلُوک أَوْ یخْرِجُوک وَ یمْکرُونَ وَ یمْکرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُ الْماکرین»، «هنگامی را که کافران نقشه می‌کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند، و یا (از مکه) خارج سازند. آنها چاره می‌اندیشیدند و خداوند نیز تدبیر می‌کرد و خدا بهترین چاره‌جویان و تدبیرکنندگان است.» (انفال–۳۰)

2- «وَ مِنَ النَّاس مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بالْعِباد»، «بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا می‌فروشند، و خدا نسبت به بندگان مهربان است.» (بقره–۲۰۷)

3- «إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کفَرُوا ثانِی اثْنَینِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یقُولُ لِصاحِبهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیهِ وَ أَیدَهُ بجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ کلِمَةَ الَّذینَ کفَرُوا السُّفْلی وَ کلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعُلْیا وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ»، «اگر او را یاری نکنید، خداوند او را یاری کرد، آن هنگام که کافران او را (از مکه) بیرون کردند، در حالی که دومین نفر بود، در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همراه خود میگفت: غم مخور، خدا با ماست. در این موقع، خداوند سکینه خود را بر او فرستاد و با لشکرهایی که مشاهده نمی‌کردید، او را تقویت کرد و گفتار کافران را پایین قرار داد و سخن خدا بالا است و خدا عزیز و حکیم است.» (توبه–۴۰)

انتهای پیام/

منبع مطلب : www.yjc.ir

مدیر محترم سایت www.yjc.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.

جواب کاربران در نظرات پایین سایت

مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

نظر خود را بنویسید

آخرین مطالب