به می عمارت دل کن که این جهان خراب را از سایت هاب گرام دریافت کنید.
به می عمارت دل کن که این جهان خراب، غزل شماره ۷۹
به می عمارت دل کن که این جهان خراب، غزل شماره ۷۹ از حضرت حافظ
این غزل یکی از غزل های بسیار زیبای حضرت حافظ، یکی از بزرگترین شاعران پارسی زبان است. این غزل به واسطه تک بیتی که توسط همایون شجریان در جشن بزرگداشت حافظ به صورت بداهه خوانی اجرا شد (به می عمارت دل کن که این جهان خراب / بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت) بیشتر شناخته شد و معروف شد. در شاه بیت این شعر شاعر به فانی بودن این دنیا اشاره می کند و می گوید که مرگ هر لحظه در کمین ماست، پس باید از تمام لحظه های آن استفاده کنیم و قدر تک تک ثانیه ها را بدانیم و از همه مهمتر به دنبال شادی باشیم.
کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت
چمن حکایت اردیبهشت می گوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گر چه غرق گناه است می رود به بهشت
شاعر: حافظ
همایون شجریان خواننده موسیقی اصیل ایرانی
بر سر آن است که از خاک ما بسازد خشت
مطالب مرتبط:
هرکه در مزرع دل تخم وفا سبز نکرد از حافظ
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند از حافظ
منبع مطلب : chargoosheh.com
مدیر محترم سایت chargoosheh.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت یا بر سر آن است که از خاک ما بسازد خشت
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
[هنر پرظرافت حافظ شیرازی]
استاد سخن حافظ شیرازی در غزلی می فرمایند :
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
این بیت جدا از معنای ظاهری و غیرحقیقی، معنای عمیق باطنی نیز دارد اما ممکن است عده ای بی تعمق و ساده اندیش تنها به معنای ظاهری آن بیندیشند و در نتیجه از تأویل آن دور بمانند و حافظ را به میخوارگی متهم سازند [که او را متهم نیز ساخته اند] و گمان کنند او عوام را به باده نوشی دعوت می کند اما نه، حقیقت امر این است که معنای ظاهری این بیت، یعنی : [با نوشیدن باده غم را از دل بیرون کن و دلی شاد برای خویش بساز که این روزگار ویران کننده قصد دارد جان ما را بگیرد و از خاک ما خشت بسازد] معنایی نیست که مدنظر حافظ باشد. حال اگر با دیده ی تعمق به تفسیر این بیت بنگریم ، در می یابیم که بیت مذکور دارای معنای باطنی است. چرا که حافظ از دانش معانی و بیان بهره برده و معنای باطنی را زیر پوشش معنای ظاهری پنهان و اندیشه ی ظریف خود را به گونه ای دیگر بیان کرده است ! آیا حقیقتا حافظی که در جهان به نازک اندیشی و ظرافت اندیشه شهره است، این معنا را افاده می کند؟ یعنی او نمی داند شراب مستی زا اندوه دل را نمی زداید بلکه فقط برای مدتی کوتاه انسان را از حالت عادی خارج می سازد و در نتیجه از اندیشیدن به غم باز می دارد!
نه! حافظ هرگز به جای رویارویی با مشکلات و غلبه بر آن راه دیگری را پیشنهاد نمی دهد و صورت مسئله را پاک نمیکند، آن هم حافظی که در کلام نوید بخشش خود مردمان غمگین را به مقاومت فرا می خواند و به فائق آمدن بر مشکلات نوید می دهد:
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
و یا :
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
و یا :
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
حافظ در ابیات فوق مردم را به امیدوار بودن و دعا و صبر پیشه کردن دعوت می کند و در نتیجه مژده ی پیروزی می دهد و همین طور در بیت اول ، یعنی:
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
اعتقاد من بر این است که در بیت فوق نیز منظور باطنی حافظ چنین است :
دل قوی دار و ایمان خود را بیشتر کن و در نتیجه امیدوار باش و برای این دو روزه عمر غم مخور که جهان فانی را اعتبار نیست و زمان می گذرد و به زودی عمر به پایان می رسد. از اینها که بگذریم وزن قطعه ی فوق [ مفاعلن، فعلاتن، مفاعلن، مفعول ] است اما در جشن حافظ، آوازه خوانی جوان «همایون شجریان» بدون موسیقی مصرع دوم آن را اینگونه خواند :
بر سر آن است که از خاک ما بسازد خشت
یعنی با اشتباه خواندن، وزن را به [ مفتعلن، مفاعلن، فاعلات، مفعولات ] تغییر داد.
حال اگر خواننده ی محترم برای ایجاد ریتم مورد دلخواه، دست به چنین کاری زده، باید اذعان کرد که کاری غیر اصولی را انجام داده است. زیرا برای تنظیم ریتم مورد نظر نمی بایست وزن غزلی را بر هم زد. یعنی نباید اثری را به بهانه ی بوجود آوردن اثر هنری دیگری متلاشی کرد! البته در ترانه های معمولی که وزن عروضی ندارند، برای تنظیم ریتم مناسب می توان هجاهای کوتاه و بلند را به صورت کشیده و همین طور سیلاب کشیده را به صورت بلند ادا کرد اما این در مورد غزل که دارای وزن عروضی است صدق نمی کند، علی الخصوص که غزل، حساس و از حافظ شیرازی باشد !
جالب اینجاست که در غزلی دیگر؛ همانند قرائت نادرست گروهی افراد عامی و حتا ادبا و اشتباه چاپی بعضی از ناشران این مصرع امیر خسرو دهلوی:
ابرْ باران و من و یار ستاده به وداع
را اینگونه خوانده است:
[ ابر و باران و من یار ستاده به وداع ]
تا این زمان کمتر دیده ام کسی این مصرع « امیر خسرو دهلوی » را بطور صحیح قرائت کند !
یعنی؛ در جُنگ شعرها، در کتابها، رادیو، تلویزیون ، دیدگاه، روزنامه ها، ماهنامه ها و .... !
در اینجا باید پرسید :
ابر و باران همراه شاعر و یار چه می کرده و اصولا این عبارت چه معنایی در پی دارد؟
منظور امیر خسرو از : ( ابرْ باران ) این بوده :
ابر در حال باریدن و من و یار در حال وداع ایستاده ایم !
علی الخصوص که شاعر در مصرع گذشته تر می گوید .
( ابر، می بارد و من می شوم از یار جدا )
پس بارش باران مدنظر شاعر بوده است !
اما اگر به رسانه ها و پایگاه اینترنتی رجوع کنیم ؛ می بینیم که ( ابر و باران درج شده و می شود !
استاد سعید نفیسی نیز در کتاب تصحیح دیوان امیر خسرو دهلوی در اولین صفحه به اشتباه مصرع مذکور را ( ابر و باران و من و یار ستاده به وداع ) ثبت میفرمایند :⤵
و این در حالی است که اصل آن غزل در دیوان امیر خسرو دهلوی در چاپخانه ی ( مُنشی نِوَل کِشُور ) بدینگونه است :⤵
که البته در نمونه ی دوم بر همایون شجریان نمی توان خرده گرفت، چون ایشان استناد کرده اند به ثبت استاد سعید نفیسی و دیگر چاپها !
چه بسا در شعر با جابجا کردن و افزودن و حذف واژگان، وزن شعر ، معنا و یا تکنیک شعر دگرگون شود . مانند این مصرع از حافظ :
بسته ام بر سر گیسوی تو امید دراز
حال اگر کسی آن را مثلا این گونه بخواند :
بسته ام بر سر گیسوی دراز تو امید
فاجعه ی ادبی روی خواهد داد !
از آنجا که آوازه خوان مذکور از علم ادبیات سر رشته ندارد، هرگز متوجه نخواهد شد که در مذهب شعری چه گناه نابخشودنی را انجام داده است اما واقعیت امر این است هر دو مصرع صحیح است!
در مصراع اول هنر شاعرانه ای نهفته که در مصرع دوم چنین چیزی مشاهده نمی شود!
به قول استاد نکته سنج و نقاد، مرحوم مهدی سهیلی ، در مصرع اول حافظ ( درازی ) را صفت ( امید ) قرار داده نه ( گیسو ) تا بدین وسیله به طور غیر مستقیم آنرا به ( گیسو ) هم نسبت دهد و این بدان معناست که از لحاظ دستوری ، حافظ صفت ( دراز ) را جانشین برای ( گیسو ) قرار داده ، یعنی اگر حافظ ( امید درازش ) را به ( گیسو ) بسته ، پس ( گیسوانش ) هم مانند ( امیدش دراز ) است . چون در نزد شاعر ( امید و گیسو ) یکی است . پس این بدان معناست که حافظ هم ( درازی امید ) را بیان کرده و هم ( درازی گیسو ) را !
حال اگر به هر منظور در بیت فوق تغییر مذکور صورت پذیرد دیگر خود بهتر می دانید ، چه حادثه ای روی خواهد داد .
حافظ در قطعه شعری دیگر می گوید :
شرابی تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
در این قطعه هم ممکن است گروهی تنها به معنای ظاهری جمله توجه کنند و از تأویل آن دور بمانند!
این درست که [ شراب تلخ ] همان [ باده ی انگوری ] است . [ چون تلخی صفت شراب انگوری است ] و با عبارت [ مرد افکن بود زورش ] و در نتیجه با مصرع دوم یعنی : [ آسودن از غمها به وسیله ی نوشیدن باده ] همخوانی دارد اما آیین شرابخواری با اندیشه های حافظ سخت منافات دارد و بسیار دور از واقعیت و جوانمردی است که معنای باطنی بیت فوق را در نظر نگیریم و تنها به معنای ظاهری آن بیندیشیم !
اصولا این وصله ها به حافظ نمی چسبد و شاعر آینده نگر ، به این برداشت های غلط پاسخ های لازم را داده است !
[ شعر حافظ "همه " بیت الغزل معرفت است ]
و یا :
( هر چه ) کردم ( همه ) از دولت قرآن کردم
همان طور که می دانید ، حافظ به تیز هوشی و نازک اندیشی و ظرافت خیال در جهان معروف است . بی تعمق کلامی بر لب نمی راند . دروغ نمی گوید . علاوه بر آن وعده های سر خرمن نمی دهد .
از این روی در مصرع اول حافظ تمامی اشعار خود را " بیت الغزل معرفت " یعنی : تک تک ابیات اشعارش را عرفانی می نامد و در دومین مصرع حافظ اذعان می کند که تمامی آثارش برگرفته از کتاب آسمانی است تا جلوتر به شبهات مغرضین پاسخ های لازم را داده باشد !
عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت
کسی که قرآن را به چارده روایت می داند و آنرا از بر می خواند ، آیا نمی داند که خدای متعال دست کم در یکی از این روایات آدمی را از نوشیدن باده منع کرده است؟
همان طور که ملاحظه فرمودید در ابیات فوق حافظ تمامی اشعارش را عرفانی می نامد! بنابر این نمی توان با تفسیرهای ظاهری به عمق مفاهیم برخی از اشعار او پی برد. ضمنا در بیت فوق [ تلخی شراب ] مدنظر حافظ نبوده بلکه او می خواسته بدین وسیله شدت اندوه خود را بیان کند . به ویژه که می گوید: مرد افکن بود زورش ! یعنی نیروی [ شراب تلخ ] تا حدی باشد که حتا مرد نیرومند را سست کند و از پای در آورد. اعتقاد من و بسیاری از ادبا بر این است که حافظ گاه پاسخ های مناسبی برای پاره ای از سوالاتی که به ذهنش راه می یافت، پیدا نمی کرد [ که وقوع این حادثه برای همه ی محققین طبیعی است ] و به دنبال علوم و پاسخ های کوبنده و مناسبی برای مجهولاتش بود که او را ارضا و از فهم سرمست کند. بنابر این شراب تلخ یا باده ی ناب را به گونه ای می توان دانش متعالی مطلوب حافظ فرض کرد!
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد
شهریور ۱۳۹۵ کرج
فضل الله نکولعل آزاد
Www.lalazad.blogfa.com
*
شخصی علاقمند به موسیقی و غزل که متاسفانه اندک بهره ای از دانش آن وسایل ارتباطی نبرده است، به نقد مطلب این حقیر پرداخته است که بدون کوچکترین تحریف آن را از نظر شما میگذرانیم . توضیح اینکه اشتباهات تایپی و عدم رعایت فاصله ی واژگان و حروف و بکارگیری غلط نشانه های دستوری مربوط به جناب یوسفی است:
[[[ شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۷ ساعت: 19:59توسط:یوسفی
باسلام و تشکر از نویسنده محترم مطلب بیت حضرت حافظ: به می عمارت دل کن...
واما با کمال تاسف شما باکلیدواژه "همایون شجریان" خواننده را به وبلاگی که در یک روز کمتر از ۲۵ نفر بازدیدکننده دارد می کشانیدو مطالب سخیفی را عنوان می کنید که هر حافظ خوان معمولی آنها را می داند و شما تحت عنوان معنای باطنی!!! از آن یاد می کنید.
تغییر وزن مصرع دوم در اجرای زتده و بداهه و ناگهانی که مسلما تعمدی برای اجرای ریتم درکار نبوده در نزد بسیاری از بزرگان درحین سخنرانی بطورناخواسته اتفاق می افتد وهمایون عزیز -به زعم شما-با این کار غزل را متلاشی نکرده است!!!.
اگر این قطعه زیبای آواز در مخااف سه گاه توسط جناب همایون شحریان به راستی و درستی و دلپذیری انجام نشده بود شما چه نکته ای برای گفتن داشتید که آوازه خوان جوان !؟ نداشته است؟؟.دریغا ایران دریغا ادبیات
پنجشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۷ ساعت: 19:59توسط:یوسفی]]]
پاسخ :
جناب یوسفی عزیز سلام!
مطالب شما را به دقت خواندم و برایتان بسیار متاسفم!
ببینید بزرگوار! این که مرقوم فرمودید:
«وبلاگی که در روز کمتر از ۲۵ نفر بیشتر خواننده ندارد» باید به اطلاع شما برسانم و .....
اولا؛ شما این آمار را از کجایتان استخراج کردید؟ چرا که هیچ زمان وبلاگ این حقیر کمتر از بیست و پنج نفر بازدید کننده نداشته است.
ثانیا؛ هر چند که شرط و ملاکِ درستی کلام، تعداد بیشتر بازدید کننده نیست اما همیشه آمار بازدید کنندگان، از حیث تعداد یک اندازه نیست. گاه پانصد نفر و گاه هزار و پانصد نفر بلکه بیشتر بازدید کننده دارد و همانطور که جلوتر عرض کردم برای من تعداد بیشتر هرگز اهمیت ندارد.
ثالثا؛ فرض میکنیم، وبلاگم حتا یک بازدید کننده هم در روز نداشته باشد، این چه ارتباطی به بحث شعر حافظ دارد؟
جناب یوسفی عزیز!
انسان نباید تا این حد دغلکار بی تعمق و کج فهم و دور از ادب باشد که برای فریب اذهان عمومی به دروغگویی بپردازد.
البته گاه در بعضی از روزهای تعطیل ممکن است تعداد بازدید کنندگان اندک باشد اما در کمترین تعداد بازدیدکننده تاکنون مشاهده نکرده ام که تعدادش از ۲۵ نفر نازل تر باشد که علت این استقبال اندک روزانه هم این است که وبلاگ من دارای مطالب آموزشی ادبی است و کمتر کسی علاقه به فراگیری آن دارد و اگر وبلاگ این خادم ادبیات فارسی، حتا در ماه یک نفر هم بازدید کننده داشته باشد اما توانسته باشم، مطلبی را به او بیاموزم، پاداش خود را از خداوند بزرگ خواهم گرفت و همین برای من کافیست. خیالتان را راحت کنم، من در چهار صد گروه ادبی تلگرامی که تعداد اعضای تنها یکی از گروه هایش از ۳۰ هزار نفر تجاوز میکند؛ همین مطلب که موجبات برانگیخته شدن شما را فراهم ساخته ارسال کرده ام. پس کم کم بطور تقریبی نیم میلیون نفر در اینترنت، اینستاگرام و تلگرام و واتساب این مطلب را خوانده اند.
ضمنا برای من هم همان ۶۰۰ نفر یا هفتصد نفر یا هزار و پانصد نفر در روز که مطالبم را بدقت می خوانند و مرا مورد لطف و عنایت خود قرار می دهند؛ کافی است. پانصد نفر در روز در ماه می شود حدود پانزده هزار نفر! آیا این تعداد بازدید کننده کم است؟ آیا ارزش مطالب وبلاگ یا سایت به تعداد بازدید کنندگان آنها است؟
این چه طرز تفکر بچگانه ای است؟
شما که طرز تفکرتان همانند طفلهای دبستانی است؛ چطور به خود اجازه می دهید درباره ی ادبیات فارسی اظهار نظر کنید ؟
جناب یوسفی عزیز گرامی!
چند وبلاگ به شما نشان دهم که روزی دستکم ۱۰۰۰ تا پنج هزار نفر بازدید کننده دارد اما مطالب داخل شان مزخرفاتی بیش نیست؟
همین الان شما یک وبلاگ جوک و لطیفه و حرفهای آنچنانی بزنید؛ خواهید دید که روزی هزاران نفر از آن استقبال میکنند.
جناب سوءاستفاده گر متعصب شخص پرست !
من نزدیک ده سال است که وبلاگم را درست کرده ام اما برنامه ی نشان دهنده ی بازدید کنندگان را نزدیک یک سال است که نصب نموده ام که اگر با چشم بصیرت بنگرید؛ می بینید؛ باز در حدود دویست هزار نفر را نشان میدهد. یعنی بر همین مبنا در این ده سال حدود یک میلیون نفر بازدید کننده داشته است و همین تعداد کافی به نظر میرسد و دنبال بازدید کننده ی بیشتر نیستم، علی الخصوص بازدید کننده ی بی سواد متعصبی چون شما!
بدانید که تعصب بی منطق در هر عقیده، آدمی را نابود می سازد.
این پاسخ اول شما !
در ادامه فرموده اید که «هر حافظ خوانی معنای باطنی سروده های حافظ را در می یابد»
پاسخ :
بسیار اشتباه فرمودید که این کلام متدنی و سخیف را بر زبان راندید. ممکن است کسی به راحتی معنای ظاهری سروده ای را دریابد [که البته گمان نکنم فرد کم سوادی چون شما بتواند حتا یک مصرع از شعر حافظ را معنا کند] اما درک معنای باطنی نیازمند تخصص است و هر کس نمیتواند به آن پی برد. چطور شما که اندک سواد ادبی ندارید، به این دانش پی برده اید اما بسیاری از استادان و ادیبان در تفسیر و تعبیر برخی از غزلهای حافظ متوقف مانده اند؟ نگاهی به مطلب خود بیندازید و جدا از اشتباهات تایپی، اشتباهات ادبی خود را اصلاح فرمائید و چنانچه اشتباهات ادبی خود را درنیافتید، آنرا به یک ادیب نشان دهید تا آن را به شما گوشزد کند. شگفتا! برخی چون شما به لطف فضای مجازی شاعر، نویسنده و صاحب نظر شده اند و هر مزخرفی که دلشان می خواهد، می گویند. زهی بی شرمی و گستاخی! آخر مگر ادبیات بچه بازی است که هر افسار گسیخته ی بی سر و پای تهی مغزی که از راه میرسد، خود را صاحبنظر فرض می کند و به اظهار نظر می پردازد؟
شما که سواد ادبی ندارید و حتا نمی توانید یک سطر را درست بنویسید، چطور می توان باور کرد که معنای سروده های حافظ را درمی یابید؟ آقای کج فهم! شما از درک ساده ترین حرف عاجزید و از عروض شعر و فن شعر هیچ نمی دانید. چرا که اگر می دانستید با زبان ادبیات منظور خود را بیان میکردید. پس قبول کنید که سواد ادبی ندارید و گستاخی بیشرمانه ای را مرتکب شده اید و من اگر قرار بود، تحت تاثیر حرفهای هر ناپخته کلامی چون شما قرار بگیرم که باید بارها درجا می زدم و نمیتوانستم تاکنون پا برجا بمانم. شما در ادامه فرموده اید که « آوازه خوان محترم غزل را متلاشی نکرده است» آقای کج فهم! من کی گفتم غزل را متلاشی کرده است؟ همانطور که از پیام متن من پیداست، درباره ی اقدام ایشان عرض کردم، اگر بطور عمدی این عمل را مرتکب شده اند؛ وزن مصرع شعر از بین رفته است، نه خود غزل! مشاهده فرمایید : {حال اگر خواننده ی محترم برای ایجاد ریتم مورد دلخواه، دست به چنین کاری زده، باید اذعان کرد که کاری غیر اصولی را انجام داده است. زیرا برای تنظیم ریتم مورد نظر نمی بایست وزن غزلی را بر هم زد. یعنی نباید اثری را به بهانه ی بوجود آوردن اثر هنری دیگری متلاشی کرد} مثالی کلی زدم که «اگر آوازخوان برای یکدست کردن ریتم دست به چنین کاری زده» و اینکه «نباید اثری را متلاشی کرد» و منظورم ایشان نوعی نبود. من هم شجریان ها را دوست دارم اما به ادبیات فارسی و شخص حافظ شیراز بیشتر عشق می ورزم. شما حق ندارید بدون توجیه علمی دهانتان را باز کنید و هر چه دلتان خواست بگویید.
انگار کسی با علم اثبات کند که زمین گرد است و به دور خود و خورشید می چرخد و شما بدون علم فتوا دهید: نخیر! ثابت است و گرد نیست! شما با کدام دانش عروضی چنین چیزی را بیان می کنید و چگونه به خود اجازه می دهید، بدون آنکه از وزن شعر اطلاع داشته باشید؛ چنین نظریه ی غلط و سخیفی را ارائه دهید؟ کی به شما اجازه داده به مردم اطلاعات غلط ادبی دهید و آنان را گمراه سازید؟
شما شرم نمی کنید چنین سخنان گستاخانه و غیرعلمی را بر زبان جاری می سازید؟
چرا شما درباره چیزی که درباره ی آن سواد ندارید، اظهار نظر می فرمایید؟
من با دانش و اصطلاحات عروضی ثابت کردم که وزن مصرع شعر از دست رفته است و آنهم برای ادبای آگاه، نه شما! آن وقت شما بدون توجیه علمی فقط می گویید نه، وزنش مختل نشده است؟ اگر راست می گویید، از دست نرفتن وزن مصراع را با دانش عروضی ثابت کنید. زهی خیال باطل، زهی بی شرمی! آیا شما از دانش عروضی آگاهی دارید؟ هر کم سواد لطیف طبعی می تواند متوجه شود که با جا به جایی واژگان در آن مصرع، وزن غزل مخدوش شده است. شما کلام سخیف بر زبان می رانید یا من؟
شما که نوشته هایتان سرتاسر دارای اشکالات ادبی است، چرا درباره ی مقاله و شعر نظر می دهید؟ در پایان پا در کفش ادبا کردید و درباره ی شعر به اظهارنظر پرداختید و از دستگاه سه گاه سخن گفته اید که باید به عرضتان برسانم اگر شما می خواهید پیش این حقیر ادعای فضل و دانش کنید، بدانید که راه خود را اشتباه آمده اید و جایش اینجا نیست، چرا که شما، هم از ادبیات فارسی چیزی نمیدانید و هم اینکه صحبت ما درباره ی شعر است، نه دستگاههای موسیقی! ما درباره ی وزن از دست رفته ی غزل صحبت می کنیم و همچنین معنای غزل حافظ که با این جابجایی تغییر یافته است و شما سواد درک آن را ندارید.
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
ضمنا سطرهای پایانی به قدری دارای اشتباه تایپی و اغلاط ادبی است که کسی حاضر نیست برای درک آن تعمق کند. جناب یوسفی، برادر محترم!
بیش از چهل سال مطالعه ی ادبی نکرده ام که شما بدون توجیه علمی نوشتههایم را در عرض یک دقیقه بدون تعمق نقد کنید.
به شما توصیه می کنم چنانچه واقعا مطلب اشتباهی را در آثارم یافتید، فتوا صادر نکنید، بلکه با توجیه علمی برایم ارسال کنید! در چنین صورت به عنوان تشکر دستتان را هم خواهم بوسید و نقدتان را خواهم پذیرفت. زیرا انتقادی که با توجیه علمی همراه باشد؛ قطعا مفید و کارساز خواهد بود. روح کلام اینکه؛
چرا فضای مجازی را با ویروس مطالبتان آلوده می کنید ؟ چون در چهار سطر آخر آنچنان به مزخرف گویی پرداخته اید و آنچنان عباراتتان غلط و بی معناست که می بایست شما را بخاطر آن هجویات تحقیر کرد تا دیگر پا در کفش موسیقی دانان و آوازه خوانان و شاعران و هنرمندان نکنید. لطفا دیگر در ستون نظرها اظهار نظر نفرمایید، چون از این زمان به بعد هر مطلبی که به نام شما باشد، آن را نخوانده پاک خواهم کرد!!! از آنجا که مطلبتان از حیث ادبی دارای اشکالات فراوان است و بیان آن در حوصله ی این مقالت نیست و خوانندگان این مطلب به آن اشکالها پی خواهند برد، پیشنهاد می دهم، به جای نقد ناشیانه بهتر است در اندیشه ی آبروی از دست رفته ی خودتان باشید. ضمنا از آمار بازدیدکنندگان عکسی تهیه کرده ام که نشان میدهد کلام شما دروغی بیش نیست. همین تعداد نزدیک به هزار نفر در روز برای یک وبلاگ دارای آثار شخصی کافی به نظر میرسد که البته گاه به هزار و پانسد تا دو هزار و پانسد بازدید کننده در روز هم رسیده است.
*
اولین تصویر تعداد ۹۸۷ نفر و دومین تصویر تعداد ۹۳۰ نفر بازدید کننده در یکروز را نشان میدهد! یعنی نزدیک به هزار نفر در روز و سومین تصویر نیز ۹۵۲ و روز گذشته اش ۸۷۳ نبر
و من الله التوفیق
منبع مطلب : fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
مدیر محترم سایت fazlollahnekoolalazad.blogfa.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.