کار صدها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش یعنی چه را از سایت هاب گرام دریافت کنید.
معنی شعر آری آری جان خود در تیر کرد آرش کار صدها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش
معنی شعر آری آری جان خود در تیر کرد آرش کار صدها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش را از سایت پشتوک دریافت کنید.
آری ... آری ... جان خود در تیر کرد آرش ...
آری .. آری ... آرش ... این ماییم ... ببین ما را ...
این ماییم که سرنوشت حبابیمان را می سازیم ... سرنوشت ایران را ... سرنوشت این جا را ...
این جا که تو جان خود را برایش در تیر کرده ای ... برای ذره ای خاکش ...
آری ... آری ... جان خود در تیر کرد آرش ...
و ما نگاهش کردیم ... نگاه حبابی !
منبع مطلب : www.ariari.blogfa.com
مدیر محترم سایت www.ariari.blogfa.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
منبع مطلب : peshtook.ir
مدیر محترم سایت peshtook.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
آری آری جان خود در تیر کرد آرش ، کار صد ها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش ...
منم آرش...چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن...
منم آرش ،..سپاهی،.. مردی آزاده...
به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را...اینک آماده...
مجوییدم نسب...فرزند رنج و کار...گریزان چون شهاب از شب...
چو صبح آماده دیدار... مبارک باد آن جامه ، که اندر رزم پوشندش..
گوارا باد آن باده ، که اندر فتح نوشندش...
شما را باده و جامه گوارا و مبارک باد...
دلم را در میان دست می گیرم...و می افشارمش در چنگ...
دل این جام پر از کین پر از خون را...دل این بی تاب خشم آهنگ...
که تا نوشم به نام فتحتان در بزم... که تا بکوبم به جام قلبتان در رزم...
که جام کینه از سنگ است...
به بزم ما و رزم ما ، سبو و سنگ ،را جنگ است...
در این پیکار...در این کار...
دل خلقی است در مشتم...
امید مردمی خاموش هم پشتم...
کمان کهکشان در دست...کمانداری کمانگیرم...شهاب تیزرو تیرم...
ستیغ سر بلند کوه ماوایم...به چشم آفتاب تازه رس جایم...
مرا نیر است آتش پر... مرا باد است فرمانبر...
لیکن چاره را...
امروز زور و پهلوانی نیست...
رهایی با تن پولاد و نیروی جوانی نیست...
در این میدان...
بر این پیکان هستی سوز سامان ساز...
پری از جان بباید تا فرو ننشیند از پرواز...
درنگ آورد و یک دم شد به لب خاموش...
نفس در سینه های بی تاب می زد جوش...
ز پیشم مرگ...نقابی سهمگین بر چهره می آید...
به هر گام هراس افکن...
مرا با دیده خونبار می پاید..
به بال کرکسان گرد سرم پرواز می گیرد...
به راهم می نشیند راه می بندد..
به رویم سرد می خندد...
به کوه و دره می ریزد طنین زهرخندش را...و بازش باز میگیرد...
دلم از مرگ بیزار است...
که مرگ اهرمن خو آدمی خوار است...
ولی آن دم که نیکی و بدی را گاه پیکاراست...
فرو رفتن به کام مرگ شیرین است...
همان بایسته آزادگی این است...
هزاران چشم گویا و لب خاموش ...
مرا پیک امید خویش می داند...
هزاران دست لرزان و دل پر جوش...
گهی می گیردم گه پیش می راند...پیش می آیم...
دامین نغمه می ریزد...
کدام آهنگ آیا... می تواند ساخت طنین گام های استواری را..
که سوی نیستی مردانه می رفتند ؟
طنین گامهایی را که آگاهانه می رفتند ؟
دشمنانش در سکوتی ریشخند آمیز...راه وا کردند...
کودکان از بامها او را صدا کردند...
مادران او را دعا کردند...
پیر مردان چشم گرداندند...
دختران بفشرده گردن بندها در مشت...
همره او قدرت عشق و وفا کردند...
آرش اما همچنان خاموش...
ز شکاف دامن البرز بالا رفت...
وز پی او...پرده های اشک پی در پی فرود آمد...
بست یک دم چشم هایش را عمو نوروز...
خنده بر لب غرقه در رویا...
کودکان با دیدگان خسته وپی جو...
در شگفت از پهلوانی ها...
شعله های کوره در پرواز..باد غوغا...شامگاهان...
راه جویانی که می جستند آرش را به روی قله ها پی گیر...
باز گردیدند...
بی نشان از پیکر آرش...
با کمان و ترکشی بی تیر...
آری آری جان خود در تیر کرد آرش...
کار صد ها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش...
تیر آرش را سوارانی که می راندند بر جیحون...
به دیگر نیمروزی از پی آن روز...
نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند...
و آنجا را از آن پس..
مرز ایرانشهر و توران بازنامیدند...
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
منبع مطلب : abieeaseman.blogfa.com
مدیر محترم سایت abieeaseman.blogfa.com لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.