علت حمایت انگلیس از مشروطه ایران چه بود را از سایت هاب گرام دریافت کنید.
انگلیس و انقلاب مشروطه
جمعی از مجاهدین مشروطه
در بخش پیشین که روز پنجشنبه منتشر شد نقش روسیه در انقلاب مشروطه را خواندید اینک بخش پایانی این نوشتار میآید که در آن علاوه بر اشاره به نقش انگلستان در انقلاب مشروطه، در این باره نتیجهگیری نیز کرده است. انگلیس به دلیل منافع خود در هند، ایران را به عنوان دروازه هندوستان میدانست. در واقع تسلط بر ایران موجب استمرار تسلط بر هند و دور نگه داشتن روسیه از اراضی مستعمره بریتانیا بود. به همین دلیل انگلیس نیز خواهان ایرانی ضعیف و نیمه مستقل بود. تلاش برای تجزیه افغانستان از ایران، تغییرات مکرر در خطوط مرزی ایران در شرق، حمایت از خوانین محلی، تسلط بیقید و شرط بر خلیج فارس، کسب امتیازات انحصاری نظیر کشتیرانی، تاسیس بانک شاهنشاهی، تلگراف، کاپیتولاسیون و ... از جمله اقدامات استعمارگرایانه انگلیس در ایران بود.
با این حال در جریان انقلاب مشروطه، روسیه از موقعیت بهتری در ایران برخوردار بود. به همین سبب تداوم وضع موجود با منافع انگلیس همخوانی نداشت. از این رو انگلیس کوشید با تظاهر به حمایت از مشروطهخواهان، آتش انقلاب را در ایران شعلهور سازد و از این رهگذر بتواند روسیه را از صحنه سیاسی ایران خارج کند و هواداران خود را بر صحنه سیاست کشور مسلط گرداند؛ بنابراین هدف اصلی انگلستان از نفوذ در نهضت مشروطه، کنترل نهضت و هدایت آن به سمت مقاصد لندن بود. به این ترتیب رفتار مزورانه انگلیسیها سبب شد که در اوایل تابستان ۱۲۸۵ عدهای که تعداد آنها در عرض ۱۰ روز تا ۲۰ هزار نفر افزایش یافت، در داخل محوطه سفارت انگلیس متحصن شوند و مورد استقبال سفارت انگلیس قرار گیرند. سردنیس رایت سفیر سابق انگلیس در ایران در خاطرات خود در موارد متعددی به برنامهریزی دولت متبوع خود برای تبدیل کردن سفارتخانه و کنسولگریهای کشورش در ایران به «مامن» و «پناهگاه» مشروطهخواهان جهت پیاده کردن مقاصد اصلی خود اشاره کرده است.
به هر روی پس از مدتی که انگلیسیها به عمق امیال آزادیخواهانه و ملیگرایانه مشروطهخواهان پی بردند و دریافتند که با پیروزی انقلاب در صحنه سیاست داخلی ایران هیچ نقشی برای آنان باقی نمیماند، به مخالفت با آزادیخواهان پرداختند به این ترتیب بریتانیا با همکاری سرمایهداران وابسته، زمینداران، سیاستمداران و خوانین وابسته با کمک لژهای فراماسونری، مشروطیت را به مسیری دیگر هدایت نمود.
همچنین دولت انگلیس در ۳۱ اوت ۱۹۰۷ به عقد قراردادی با روسیه پرداخت و ایران را به سه قسمت تقسیم نمود. طبق این توافق قسمت شمالی ایران شامل شهرهای پرجمعیت و مراکز عمده تجاری از خط فرضی بین قصرشیرین و اصفهان و یزد و خواف و مرز افغانستان، منطقه نفوذ روسیه شناخته شد و قسمت جنوبی که دارای ارزش سوقالجیشی برای دفاع از هند بود از خط فرضی بین بندرعباس، کرمان، بیرجند، زابل و مرز افغانستان منطقه نفوذ انگلستان و قسمت سوم که شامل کویر و بیابانهای بیآب و علف و فاقد اهمیت بود، منطقه بیطرف متعلق به دولت ایران شناخته شد. آن هم بدین منظور که دو دولت تا حدودی با هم فاصله بگیرند و از برخوردهای احتمالی و اختلافاتشان در این منطقه جلوگیری شود.
قرارداد ۱۹۰۷ در شرایطی به امضای لندن و مسکو رسید که در ایران ارکان حکومت مشروطه به خاطر مبارزات مردمی شکل گرفته بود و فرمان برقراری حکومت مشروطه در مرداد ۱۲۸۵ صادر شده بود. اولین مجلس شورا در تاریخ ایران در مهر همان سال تشکیل شده بود و اولین قانون اساسی ایران در دی ماه همان سال تنظیم و تدوین شده بود؛ بنابراین انعقاد قرارداد ۱۹۰۷ در شرایطی که انقلاب مشروطیت در ایران به پیروزی رسیده و ظاهرا انگلیس از انقلاب حمایت مینمود، این واقعیت را آشکار ساخت که برای بریتانیا منافع استعماری از اهمیت بسزایی برخوردار است و دفاع از مردمسالاری و دموکراسی تنها در حد حرف است. به نحوی که پس از انعقاد قرارداد ۱۹۰۷ مطبوعات ایران، انگلستان، روسیه و سایر کشورهای اروپایی و همچنین مقامات این کشورها به صراحت به پیروزی انگلیس در این قرارداد اشاره کردند.به هر روی روسیه و انگلیس پس از امضای قرارداد، تلاش کردند تا اقدام خود را تحت پوشش ایجاد یک جبهه واحد علیه آلمان توجیه کنند. در آن زمان هراس از قدرت روزافزون امپراتوری آلمان که به تدریج به صورت یک خطر جدی برای دول استعمارگر درآمده بود و نفوذ زیادی در بالکان و عثمانی پیدا کرده بود، باعث شد که رقبای آن دولت؛ یعنی انگلستان، روسیه و فرانسه اختلافات دیرینه خود را برطرف و زمینه اتفاق مثلث و ایجاد جبهه مشترک علیه آلمان را فراهم کنند.
اگر چه افشای این قرارداد در ایران موجب هیجان عمومی و اعتراضات شدیدی گردید و مجلس شورای ملی به اتفاق آرای آن را مردود و بیاعتبار شناخت، با این حال روسها و انگلیسیها عملا این پیمان را به اجرا گذارده و پس از آغاز جنگ جهانی اول دخالتهای وسیعی در شهرهای ایران به عمل آوردند. به این ترتیب اعتراضات مردم و نمایندگان مجلس و تظاهرات آنها علیه سیاست دو دولت متجاوز در تهران و شهرستانها و همچنین چاپ مقالات تند در روزنامههای کشور نیز موجب فسخ قرارداد نگردید. در همین زمان مارلینگ وزیر مختار انگلیس به دولت ایران اطمینان داد که استقلال و تمامیت ارضی ایران محفوظ خواهد ماند و قرارداد بین دو دولت فقط به منظور جلوگیری از دخالتهای یک دولت ثالث (یعنی آلمان) در امور داخلی ایران میباشد، ولی ایرانیان قانع نشدند و وقتی مشیرالدوله پیرنیا وزیر امور خارجه این اظهارنظر را در ۲۴ سپتامبر به اطلاع مجلس شورای ملی رسانید، نمایندگان ملت به اتفاق آرا قرارداد منعقده بین دو دولت خارجی در مورد ایران را مردود و بیاعتبار دانستند. در این مورد محمدعلی شاه نیز از نظر مجلس پشتیبانی کرد و در نتیجه دولت ایران طی یادداشت دوم نوامبر ۱۹۰۷ به دولتین روسیه و انگلستان اعلام نمود که چون قرارداد مزبور مابین آن دو دولت انعقاد یافته، بنابراین مواد آن فقط مربوط به خود دولتین مذکور میباشد و دولت ایران نظر به استقلال تامهای که دارد، تمام حقوق و آزادی عمل خود را محفوظ میدارد و خود را از هر نفوذی و اثری که قرارداد میتواند درباره ایران داشته باشد، مطلقا مصون و آزاد میداند.
معالوصف بهرغم اعتراضهای صورت گرفته، به علت ضعف دولت ایران، خللی در اجرای قرارداد فوق ایجاد نشد و روسیه و انگلیس به تدریج شروع به اجرای مفاد قرارداد و اشغال مناطق نفوذ خود نمودند.
نتیجه مستقیم این قرارداد این بود که انگلیسیها که با پشتیبانی از انقلاب مشروطیت وجهه و اعتباری کسب نموده بودند به سرعت آن را از دست داده و از این تاریخ مانند روسهای تزاری منفور و مبغوض افکار عمومی ایران گردیدند.
نتیجهگیری
اگرچه خطر تسلط و تجاوز روزافزون استعمارگران روس و انگلیس و تهدید استقلال ایران یکی از دلایل شعلهور شدن انقلاب مشروطه بود، با این حال هیچگاه مشروطهخواهان به نیات استعماری بیگانگان پی نبردند و سرنوشت نهضت را به دخالت قدرتهای بزرگ واگذار کردند. نقطه اوج دخالتهای بیگانه در جریان انقلاب مشروطه را میتوان در دو مساله به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه به یاری روسها و همچنین عقد قرارداد ۱۹۰۷ که ایران را به مناطق تحت نفوذ دو کشور روسیه و انگلیس تقسیم کرد، مشاهده نمود. در نهایت نیز درخواست روسیه مبنی بر اخراج مورگان شوستر و حمایت بریتانیا از این درخواست در سال ۱۹۱۱ تیر خلاص را به انقلاب زد. به این ترتیب اتحاد دولتهای روسیه و انگلیس در مقابل خطر آلمان، تقسیم ایران در قرارداد ۱۹۰۷ و اشغال ایران در جنگ اول از جمله مهمترین عوامل خارجی در شکست مشروطه به شمار میآیند.
به هر روی رقابت قدرتهای سنتی روسیه و انگلیس در ایران پس از شکست مشروطه نیز ادامه یافت. به طوری که دولتهایی که روی کار میآمدند، باید تعادل را حفظ کرده و در تصمیمگیریهای خود منافع این دو قدرت را نیز در نظر میگرفتند. از این رو طی تمام سالهای بعد به دلیل رقابت روس و انگلیس در ایران، کابینهها یکی پس از دیگری سقوط میکردند و چند دستگی میان سران انقلاب را بیشتر نمایان میساختند.
* موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
جمعی از مجاهدین مشروطه
منبع مطلب : donya-e-eqtesad.com
مدیر محترم سایت donya-e-eqtesad.com لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
انگلیس، دشمن مردم ایران در انقلاب مشروطه
با این حال در جریان انقلاب مشروطه، روسیه از موقعیت بهتری در ایران برخوردار بود. به همین سبب تداوم وضع موجود با منافع انگلیس همخوانی نداشت. از اینرو انگلیس کوشید با حمایت از مشروطه خواهان، آتش انقلاب را در ایران شعلهور سازد و از این رهگذر بتواند روسیه را از صحنه سیاسی ایران خارج کند و هواداران خود را بر صحنه سیاست کشور مسلط گرداند. بنابراین هدف اصلی انگلستان از نفوذ در نهضت مشروطه، کنترل نهضت و هدایت آن به سمت مقاصد لندن بود. به این ترتیب رفتار انگلیسیها سبب شد که در اوایل تابستان ۱۲۸۵ عدهای که تعداد آنها در عرض ۱۰ روز تا ۲۰ هزار نفر افزایش یافت، در داخل محوطه سفارت انگلیس متحصن شوند و مورد استقبال سفارت انگلیس قرار گیرند. «سردنیس رایت» سفیر سابق انگلیس در ایران در خاطرات خود در موارد متعددی به برنامهریزی دولت متبوع خود برای تبدیل کردن سفارتخانه و کنسولگریهای کشورش در ایران به «مامن» و «پناهگاه» مشروطه خواهان جهت پیاده کردن مقاصد اصلی خود اشاره کرده است.(رایت. ص، ۳۸۴-۳۷۲)
به هر روی پس از مدتی که انگلیسیها به عمق امیال آزادی خواهانه و ملی گرایانه مشروطه خواهان پی بردند و دریافتند که با پیروزی انقلاب در صحنه سیاست داخلی ایران هیچ نقشی برای آنان باقی نمیماند، به مخالفت با آزادی خواهان پرداختند به این ترتیب بریتانیا با همکاری سرمایه داران وابسته، زمینداران، سیاستمداران و خوانین وابسته با کمک انگلستان، مشروطیت را به مسیری دیگر هدایت کرد.(رواسانی. ص، ۷۸-۷۹) همچنین دولت انگلیس در ۳۱ اوت ۱۹۰۷ به عقد قراردادی با روسیه پرداخت و ایران را به سه قسمت تقسیم کرد. طبق این توافق قسمت شمالی ایران شامل شهرهای پرجمعیت و مراکز عمده تجاری از خط فرضی بین قصرشیرین و اصفهان و یزد و خواف و مرز افغانستان، منطقه نفوذ روسیه شناخته شد و قسمت جنوبی که دارای ارزش سوقالجیشی برای دفاع از هند بود از خط فرضی بین بندرعباس، کرمان، بیرجند، زابل و مرز افغانستان منطقه نفوذ انگلستان و قسمت سوم که شامل کویر و بیابانهای بیآب و علف و فاقد اهمیت بود، منطقه بیطرف متعلق به دولت ایران شناخته شد. آن هم به این منظور که دو دولت تا حدودی با هم فاصله بگیرند و از برخوردهای احتمالی و اختلافاتشان در این منطقه جلوگیری شود.
قرارداد ۱۹۰۷ در شرایطی به امضای لندن و مسکو رسید که در ایران ارکان حکومت مشروطه به خاطر مبارزات مردمی شکل گرفته و فرمان برقراری حکومت مشروطه در مرداد ۱۲۸۵ صادر شده بود. اولین مجلس شورا در تاریخ ایران در مهر همان سال تشکیل شده و اولین قانون اساسی ایران در دی ماه همان سال تنظیم و تدوین شده بود. بنابراین انعقاد قرارداد ۱۹۰۷ در شرایطی که انقلاب مشروطیت در ایران به پیروزی رسیده و ظاهرا انگلیس از انقلاب حمایت میکرد، این واقعیت را آشکار ساخت که برای بریتانیا منافع استعماری از اهمیت بسزایی برخوردار است و دفاع از مردمسالاری و دموکراسی تنها در حد حرف است. به نحوی که پس از انعقاد قرارداد ۱۹۰۷ مطبوعات ایران، انگلستان، روسیه و سایر کشورهای اروپایی و همچنین مقامات این کشورها به صراحت به پیروزی انگلیس در این قرارداد اشاره کردند.
به هر روی روسیه و انگلیس پس از امضای قرارداد، تلاش کردند تا اقدام خود را تحت پوشش ایجاد یک جبهه واحد علیه آلمان توجیه کنند. در آن زمان هراس از قدرت روزافزون امپراتوری آلمان که به تدریج بهصورت یک خطر جدی برای دول استعمارگر درآمده بود و نفوذ زیادی در بالکان و عثمانی پیدا کرده بود، باعث شد که رقبای آن دولت یعنی انگلستان، روسیه و فرانسه اختلافات دیرینه خود را برطرف و زمینه اتفاق مثلث و ایجاد جبهه مشترک علیه آلمان را فراهم کنند.
اگرچه افشای این قرارداد در ایران موجب هیجان عمومی و اعتراضات شدیدی شد و مجلس شورای ملی به اتفاق آرا آن را مردود و بیاعتبار شناخت، با این حال روسها و انگلیسیها عملا این پیمان را به اجرا گذارده و پس از آغاز جنگ جهانی اول دخالتهای وسیعی در شهرهای ایران به عمل آوردند. به این ترتیب اعتراضات مردم و نمایندگان مجلس و تظاهرات آنها علیه سیاست دو دولت متجاوز در تهران و شهرستانها و همچنین چاپ مقالات تند در روزنامههای کشور نیز موجب فسخ قرارداد نشد. در همین زمان «مارلینگ» وزیر مختار انگلیس به دولت ایران اطمینان داد که استقلال و تمامیت ارضی ایران محفوظ خواهد ماند و قرارداد بین دو دولت فقط به منظور جلوگیری از دخالتهای یک دولت ثالث (یعنی آلمان) در امور داخلی ایران است، ولی ایرانیان قانع نشدند و وقتی مشیرالدوله پیرنیا وزیر امورخارجه این اظهارنظر را در ۲۴ سپتامبر به اطلاع مجلس شورای ملی رسانید، نمایندگان ملت به اتفاق آرا قرارداد منعقده بین دو دولت خارجی در مورد ایران را مردود و بیاعتبار دانستند. در این مورد محمدعلی شاه نیز از نظر مجلس پشتیبانی کرد و در نتیجه دولت ایران طی یادداشت دوم نوامبر ۱۹۰۷ به دولتین روسیه و انگلستان اعلام کرد که چون قرارداد مزبور مابین آن دو دولت انعقاد یافته، لذا مواد آن فقط مربوط به خود دولتین مذکور است و دولت ایران نظر به استقلال تامهای که دارد، تمام حقوق و آزادی عمل خود را محفوظ میدارد و خود را از هر نفوذ و اثری که قرارداد میتواند درباره ایران داشته باشد مطلقا مصون و آزاد میداند.
معالوصف بهرغم اعتراضهای صورت گرفته، به علت ضعف دولت ایران، خللی در اجرای قرارداد فوق ایجاد نشد و روسیه و انگلیس به تدریج شروع به اجرای مفاد قرارداد و اشغال مناطق تحت نفوذ خود کردند. نتیجه مستقیم این قرارداد این بود که انگلیسیها که با پشتیبانی از انقلاب مشروطیت وجهه و اعتباری کسب کرده بودند به سرعت آن را از دست داده و از این تاریخ مانند روسهای تزار منفور و مبغوض افکار عمومی ایران شدند.
- به نقل از مقاله «جایگاه ژئوپلیتیک ایران و تاثیر آن بر انقلاب مشروطه» نوشته سینا آذرگشسب
منبع مطلب : donya-e-eqtesad.com
مدیر محترم سایت donya-e-eqtesad.com لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
انگلستان حامی مشروطه یا همراه روسیه؟
قدرتهای بزرگ در طول تاریخ همواره تلاش کردند در قبال کشورهای کوچکتر سیاست و راهبردی را پیش برند که بیشترین منافع و سود را برای آنها در پی داشته باشد. چنین نگاهی در مورد تاریخ معاصر ایران نیز بهوضوح قابل مشاهده است؛ تاریخی که آکنده از تحولاتی است که طی آن قدرتهایی همچون روسیه و انگلستان نقشی بیبدیل را ایفا نموده و همواره بر آن بودهاند که چنین روندی را در پیش گیرند.
در همین ارتباط، یکی از مقاطعی که در تاریخ معاصر ایران بسیار حساس و اثرگذار بوده به نحوی که تا به امروز در مورد آن بحث و جدل صورت میگیرد دوران انقلاب مشروطه است. در واقع در این برهه زمانی است که دو قدرت روسیه و انگلستان تلاش کردند رویکردی را در پیش گیرند که در نهایت به پیشبرد منافعشان کمک نماید؛ رویکردی که در نهایت به قرارداد 1907 میان این دو کشور و تقسیم ایران منجر شد.
در واقع اگر دخالت این دو ابرقدرت در انقلاب مشروطه نبود شاید انقلاب مسیر دیگری در پیش میگرفت و میتوانست تا حدودی به شعارهایش جامه عمل بپوشاند. بر همین اساس، در سطور زیر تلاش خواهد خواهد شد به این سؤال پاسخ داده شود که چرا درحالیکه انگلستان ابتدا از حامیان انقلاب مشروطه بود و از مشروطهخواهان حمایت به عمل میآورد در نهایت به این نتیجه رسید که باید همراه روسیه مسیر دیگری در پیش گیرد و ایران را میان خود تقسیم نمایند.
انگلیس و انقلاب مشروطه
ساختار نظام بینالملل در دورانی که به انقلاب مشروطیت ختم شد در ایران به شکلی بود که رقابت دو ابرقدرت روسیه و انگلستان به الگو و روندی دیرپا تبدیل شده بود. در واقع در آستانه انقلاب مشروطیت، استبداد در داخل با استعمار در خارج پیوند و گره خورده بود. در این میان، دولت بریتانیا به دلیل منافعی که در هند داشت و ایران را به عنوان دروازه این کشور میشناخت از هر وسیلهای برای رسیدن به اهداف خود در ایران بهره میجست. در واقع اصل مطلب در این مسئله خلاصه میشد که سلطه بر ایران مسیر را برای رسیدن به منافع بریتانیا در هند هموار میساخت. در نتیجه باید گفت که ایران به عنوان دروازه هندوستان (یا سد هندوستان) همواره مد نظر بریتانیاییها قرار داشت و این مسئله سبب میشد تا دست روسها از مستعمرات بریتانیا کوتاه شود. لندن برای رسیدن به اهداف خود در ایران پیش از انقلاب مشروطه کوششهای بسیاری کرده بود. از جمله این تلاشها میتوان به جدا کردن بخشهایی از مناطق شرقی ایران، کسب امتیازات گسترده اقتصادی در ایران، تأسیس بانک شاهنشاهی و امتیاز تلگراف اشاره کرد.1
بااینحال، در زمان آغاز انقلاب مشروطه در ایران، روسها بودند که در ایران دست بالا را داشتند و از جایگاه مناسب سیاسی و اقتصادی در ایران برخوردار بودند؛ به همین دلیل میتوان گفت که در آستانه انقلاب مشروطه نفوذ چشمگیر روسها در ایران بود که موازنه نفوذ را به زیان لندن تغییر داده بود و بدینترتیب به تعبیر والتز زمینهساز تغییر رفتار انگلستان شده بود. در واقع ازآنجاکه در نظام دو قطبی، جنگ سرد میان کشورها روی میدهد، دو قطب قدرت تلاش میکنند از رویارویی مستقیم بپرهیزند و عوامل غیرمستقیم را بر ضد یکدیگر بهکار گیرند تا از یکسو بر رقیب خود فشار وارد سازند و از طرف دیگر موازنه نفوذ را به سود خود تغییر دهند. در نتیجه، انگلستان در جریان انقلاب مشروطه با حمایت از مشروطهخواهان در راستای افزایش نفوذ خود در ایران استفاده کرد تا در واقع از یک طرف آبروی ازدسترفته خود را بازیابد و از طرف دیگر با حمایت از این جنبش مردمی، رقیب خود را به پذیرش موازنه و سیاست همکاری دو جانبه ترغیب کند.2
آنها فعالیت خود را در جهت حمایت از مخالفان دولت در ایران به صورت پنهانی از سال 1902 آغاز و تلاش کردند از رویارویی مستقیم با سنت پترزبورگ خودداری کنند؛ سیاستی که راه را برای قرارداد 1907 و تقسیم ایران میان انگلستان و روسیه فراهم کرد؛ به همین دلیل بود که در جریان مبارزات انقلابی مردم، هزاران مشروطهخواه به سفارت انگلستان پناه بردند و خواستار اصلاحات واقعی در ساختار حاکمیت شدند. در همین ارتباط، سر دنیس رایت، سفیر سابق انگلیس در ایران در خاطرات خود در موارد گوناگون به برنامهریزی دولت انگلستان برای تبدیل کردن سفارتخانه و کنسولگریهای کشورش در ایران به محل امنی برای مشروطهخواهان اشاره کرده است که آنها در جهت پیاده کردن مقاصد اصلی خود از آن استفاده میکردند.3
همچنین نویسنده کتاب «سیاست منفی» دراینباره مینویسد: گذشته از فداکاریها و ازخودگذشتگیهای علما و رجال آزادیخواه که برای مشروطیت بسیار تلاش کردند، موافقت انگلیسیها نیز با نظرات آزادیخواهان برای رسیدن به مقصود تأثیری بسزا داشت. با آنکه مقصود اصلی لندن از این موافقت سنگاندازی در مسیر فعالیت روسیه تزاری در دربار بود، چون این فعالیتها به نفع آزادیخواهان به پایان رسید، برای انگلستان در ایران محبوبیت بسیار به ارمغان آورد. این فعالیتها تا جایی ادامه داشت که بریتانیا توانست سیاستهای رقیب خود در ایران، یعنی روسیه، را تا حدودی خنثی نماید.
بااینحال، این پایان کار نبود و انگلیسیها که میدیدند مسیر انقلاب مشروطه در راستای منافع آنها نیست، رویکرد خود را تغییر دادند. در واقع دولت بریتانیا پشتیبانی از مشروطهخواهان را تا آنجا ادامه میداد که نفوذ و جایگاه روسیه در ساحت سیاسی ایران تقلیل یابد و تا حد امکان به کمترین میزان خود رسد تا به این طریق بتواند روسیه تزاری را به سازش فراخواند؛ زیرا در نهایت بریتانیا گرایش چندانی به دگرگونی و تغییرات بنیادین سیاسی در ایران نداشت و آن را در راستای منافع و مصالح خود نمیدید. این نوع بینش از آن رو بود که عواقب و پیامدهای انقلاب برای سیاستمداران بریتانیا چندان روشن نبود و ممکن بود منافع آنها در ایران را با مخاطره روبهرو سازد.4
قرارداد 1907 میان روسیه و انگلستان
به هر صورت، پس از مدتی انگلیسیها به عمق امیال آزادیخواهانه، بنیانهای مذهبی و ملیگرایانه رهبران انقلاب پی بردند و به این نتیجه رسیدند که با پیروزی انقلاب در ایران و روی کار آمدن مشروطهخواهان نقش آنان بهتدریج از میان خواهد رفت و کشور مسیر استقلال از خارج را در پیش خواهد گرفت؛ به همین دلیل بود که به مخالفت با آزادیخواهان روی آوردند. در نتیجه این روند بود که بریتانیا با همکاری و همراهی بخشها و طبقات مختلف جامعه از جمله سرمایهداران و ملاکین و همچنین سیاستمدارانی که وابسته به لندن بودند مشروطیت را به مسیری دیگر هدایت نمود. بدینترتیب زمینه برای انعقاد قرارداد 1907 و توافق با روسیه فراهم شد.5
بر اساس این توافق بود که ایران به سه قسمت تقسیم شد. طبق این توافق مناطق شمالی کشورمان شامل شهرهای پرجمعیت و متمرکز و همچنین مراکز عمده اقتصادی از خط فرضی بین قصرشیرین و اصفهان و یزد و خواف و مرز افغانستان، منطقه نفوذ روسیه شناخته شد و مناطق جنوبی که دارای ارزش راهبردی برای حمایت و پشتیبانی از مستعمره انگلستان، یعنی هند، بود از خط فرضی بین بندرعباس، کرمان، بیرجند، زابل و مرز افغانستان منطقه تحت نفوذ و سیطره انگلستان شناخته شد. طنز مطلب در اینجاست که مناطق مرکزی کشور که بیشتر شامل کویر و بیابانهای بیآب و علف و فاقد اهمیت راهبردی بود، منطقهی حائل و بیطرف متعلق به دولت ایران شناخته شد. دلیل این امر هم این بود که دو دولت تا حدودی از هم فاصله بگیرند و از برخوردهای احتمالی و اختلافاتی که ممکن بود میانشان رخ دهد در این منطقه جلوگیری به عمل آید.6
نکته جالب توجه در اینجاست که قرارداد 1907 در شرایط و مقطعی توسط لندن و مسکو امضا شد که در ایران حکومت مشروطه در نتیجه مبارزات مردمی دولت مشروطه بر سر کار آمده بود و فرمان برقراری حکومت مشروطه در مرداد 1285 توسط مظفرالدینشاه صادر شده بود. در نتیجه صدور فرمان مشروطیت اولین مجلس شورا برپا گردید و به دنبال آن اولین قانون اساسی ایران به رشته تحریر درآمد. بنابراین عقد قرارداد 1907 در برههای که انقلاب مشروطیت در ایران به پیروزی رسیده و در ظاهر انگلیس از آن حمایت مینمود، این واقعیت پنهان و مکتوم را هویدا ساخت که برای بریتانیا منافع استعماری و واقعگرایانه در اولویت اول است و دفاع از مردمسالاری و دموکراسی و ارزشهای لیبرالی و به قدرت رسیدن حکومتهای مردمی در کشورهای تحت سلطه تنها در حد حرف است.7
البته توافق مسکو و لندن و امضای قرارداد 1907 میان آنها یک بعد و جنبه بینالمللی نیز داشت و آن نیز قدرتگیری روزافزون آلمان در عرصه جهانی بود. در واقع انگلستان و روسیه با امضای قرارداد 1907 زمینه را برای همکاری مشترک و ایجاد جبههای واحد علیه آلمان فراهم ساختند. در واقع آنها از آلمان، که در بالکان و عثمانی نفوذ بسیاری پیدا کرده بود و میرفت که خطری جدی برای سایر دول استعمارگر محسوب شود، هراس بسیار داشتند. در نتیجه دو کشور روی به نزدیکی هرچه بیشتر آوردند و در این میان آنچه برای لندن اهمیت نداشت انقلابی بود که در ایران علیه استبداد داخلی رخ داده بود. در واقع اگرچه افشای قرارداد در ایران با موجی از اعتراضات عمومی همراه بود و مجلس شورای ملی نیز آن را مردود اعلام کرد، اما انگلستان و روسیه که منافع خود را دنبال میکردند از عملی کردن قرارداد 1907 ابایی نداشتند و آن را به مرحله اجرا درآوردند.8
در مجموع باید گفت که آنچه انگلستان در آستانه انقلاب مشروطه در ایران دنبال میکرد نه ارزشها و آرمانهای لیبرالی بلکه منافعی بود که این کشور در ایران داشت؛ به همین دلیل بود که از انقلاب مشروطه تا آنجا حمایت کرد که مصالح این کشور به خطر نیفتد.
سر دنیس رایت، سفیر سابق انگلیس در ایران، در خاطرات خود به برنامهریزی دولت انگلستان برای تبدیل کردن سفارتخانه و کنسولگریهای کشورش در ایران به محل امنی برای مشروطهخواهان اشاره کرده است که آنها در جهت پیاده کردن مقاصد اصلی خود از آن استفاده میکردند
جمعی از متحصنین مشروطهخواه در کنار دیگهای غذا در سفارت انگلستان
شماره آرشیو: 60499-275م
منبع مطلب : www.iichs.ir
مدیر محترم سایت www.iichs.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.